منزل شهید عکاف زاده

منزل شهید عکاف زاده

منزل شهید عکاف زاده
سوال: شما چند تا فرزند دارید؟ فرزند چندمتون بودند؟ مادر شهید: هفت تا داشتم. شش تا سه تا پسر سه تا دختر فعلا. فرزند سوم بودند.
سوال: خبر شهادتشان را چطوری به شما دادند؟
مثل شهدای دیگر آمدند در خانه.
وقتی خبر شهادتشان را شنیدید، چه حسی داشتید؟
ناراحت شدیم ولی خودم را ساختم بالاخره‌. پسر بزرگترم زخمی شده بودند سرباز بودند رفته بودند جبهه و ترکش خورده بودند به کمرشان. خیلی ناراحت او هم بودیم وقتی خبر شهادت ایشان هم آمد گیج شده بودیم.
دوتا را خبرش را هم زمان به شما دادند؟
بزرگتر را اول آوردند. اتفاقا با آقا محسن با هم رفتیم تهران برادرشان زخمی بودند تو بیمارستان بودند رفتیم تهران دو سه روز با هم بودیم او که بهتر شده بود می خواست برود گفتم بگذار داداشت بیاید بعد برو. گفت نه من می خواهم بروم این دفعه آخری بودند که رفتند.
گلستان شهدا کدام قسمت هستند؟ بخواهیم برویم سر مزارشان.
قسمت مادر شهید خان علی زاده.
خواهرانشان اگر خاطره ای دارند بگویند.
خواهر شهید: مادرم هر موقع تلفنی با برادرم حرف می زدند و می گفتند کی می آیید؟ می گفتند تا راه کربلا باز نشود من نمی آیم. خیلی مانده تا راه کربلا باز بشود. سخته کار دارد. مگر نمی خواهید شما بروید کربلا.
خواهر شهید: تا از جبهه می آمدند حتما سر به فامیل می زدند. یکی از عاداتشان این بود که به فامیل سر بزنند عمه ها می گفتند که می رفتند سرشان.
نماز شب هم می خواندند نماز  هزار رکعت شب عید فطر را آن سال خواندند دو ساعت و نیم وقت می برد. به ما هم سفارش می کردند.
دست و دلباز بودند از طرفی و صرفه جو هم بودند.
فهم و درکی که ایشان داشتند ما نداشتیم آگاه بودند.
مامانم می گوید یکبار توی آشپزخانه دولا شده بودند زیر کابینت نخودها که ریخته بود جمع می کردند. کمک خیلی می کردند ظرفها را می شست و وقت ناهار هم کمک می کرد در پخت غذا.
مادر شهید: مهمان نواز بودند من بچه دار بودم. می گفتند من می مانم خونه و تمام کارهایتان را می کنم وقتی مهمان می خواست بیاید. مثلا پنج شنبه بود برای فردا ظهر وعده می گرفت. می گفتم من کارهایم را نکردم می گفت من همه کارها را می کنم جارو می کردند ظرف می شست خرید می کردند سبزی مرغ میوه می گرفتند می آوردند.
تا کلاس چندم مدرسه رفتند؟
تا ۱۶ سالگی می رفت کم و بیش.
خوابشان را خیلی می دیدم به ایشان می گفتم کی می آیی؟ چرا نیامدی؟ یادم نبود شهید شده.
خواهر شهید: من نه سالم بود آن موقع ولی یک مطلبی که من دریافت کردم در طی این بیست دیدار از خانواده شهدا که خدا توفیق داد رفتیم این است که همه شهدا مثل هم بودند اخلاقشان خیلی خوب بود گذشت داشتند. مهربان بودند با خواهر و برادر و پدر و مادر مثلا خیلی جوش پدر و مادرشان را می زدند. این دریافتی که من کردم. همه این چیزها که می شنیدم همین بوده که از مادر خودم می شنیدم مثلا این که چه کار می کرده. اعمال و رفتارهایشان. از جبهه که می آمده نمی گفته که چقدر اونجا سخته یکی تعریف می کرد شهیدی در جنگ ترکش خورده بوده پایش سیاه شده بود نمی دانستیم بعد از مدتی تازه ما فهمیده بودیم ترکش خورده. ایشان هم همین طور یک سری آمده بود صورتش سیاه بود گفته بودیم چطور شده گفته دندانم درد می کرده گفتند برو مرخصی. نگفته صورتم ترکش خورده.
یکی هم این که روح هایشان بلند بوده اکثرا سن های کم اما در خانواده به عنوان یک آدم بزرگ ازش استفاده می کردند مثلا همین داداش من ۱۸ سالش بوده همین جوان‌های ۱۸ ساله را الان چقدر می توانیم به ایشان تکیه کنیم. داداش بزرگم که زخمی شدند این داداشم پدر و مادرم را می بردند تهران و مواظبشان بودند جا خواب برایشان آماده کنند. می گویند ما همینطور به او تکیه کرده بودیم این جوری بودند شهدا. این چیزی که دریافت کردم از شهدا این است که آنها روحشان بزرگ بود و در جسمشان جا نمی شد که در دنیا بمانند.
یک خاطره ای که خودم دارم پنج سالم بود دوست داشتم همیشه پسر باشم یک بار که همه پسرها شنا می کردند لخت شده بودند من هم مثل آنها لخت شدم پدر و مادرم به من چیزی نمی گفتند ولی برادرم حرص می خورد و می گفت این ها پسرند تو چرا مثل اینها لخت شدی این وسط.
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی