امشب فیلمی تلویزیون دیدم داستان زندگی شهید چمران بود برام سوال شد آیا که چرا شهید چمران بچه هاشو ول کرد و اومد بچه های آمریکایی شد زن و بچه اش از آمریکا در حال کرد و اومد رفتم توی گوگل سرچ کردم و جوابش اینطوری گفت:
شهید چمران علاقه زیادی به همسر و فرزندان خود داشت و به آنها عشق میورزید. ما باید شرایط آن موقع را درک کنیم. جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵ شروع شد و فضای این جنگ هم غبارآلود بود. یک عده میگفتند ما با اسرائیل میجنگیم و ارتش لبنان هم مضمحل شده بود. یک گروه چپگرا و گروهی هم فالانژ و راستگرا بودند. هیچ امنیتی در هیچ جالی لبنان نبود چراکه نه ارتش و نه پلیس وجود نداشت. از سوی دیگر تعدادی از فلسطینیان هم در آنجا وجود داشتند که با فالانژها و مثلا با اسرائیلیها در جنگ بودند. اگر میگویم «مثلا» به این دلیل است که جنگ درستی با اسرائیلیها نداشتند.
* در این شرایط، امنیتی وجود نداشت و هر کس ممکن بود به هر جایی حمله کند و دکتر چمران هم در آن ایام اسلحه بر دوش داشت و مبارزه میکرد. حال حساب کنید که در این شرایط که یک زن آمریکایی که زبان هم بلد نیست و کودکان وی از مدرسه باز ماندهاند. زندگی در آن شرایط سخت برای آنها غیرممکن میشود و چمران هم این موضوع را درک کرده است لذا موافقت میکند که آنها به آمریکا بروند. البته استدلال همسر وی این است که مهر و محبت همسر و فرزندان در نهایت وی را دوباره از آمریکا باز میگرداند و حتی خود شهید چمران، آنها را تا فرودگاه میرساند و البته به آنها میگوید بعد از رفتن شما، با همه این عشق و محبت دیگر ارتباط ما قطع میشود چراکه من مجبور هستم که در کنار این کودکان یتیم باقی بمانم و در این معرکه نبرد حضور داشته باشم.
* دکتر چمران به شدت به فرزندان خود علاقه داشته است. وقتی فرزند وی یعنی جمال در چهار سالگی در کالیفرنیا در استخر غرق میشود، دکتر چمران در نوشتههای خودش مینویسد که من کفشهای کوچک تو را در کنار تخت خود گذاشتم و هر شب به آنها نگاه میکنم و حتی به انگلیسی، عربی و فارسی برای وی شعرهای سوزناک میگوید. به یاد دارم وقتی اولین فرزند وی به دنیا آمده بود هر وقت نامه برای ما میفرستاد حدود بیست تا سی عکس از وی را هم برای ما ارسال میکرد که هنوز آنها را داریم. وی آنقدر به خانواده علاقه داشت که از تمام زندگی آنها عکس و فیلم میگرفت.
اون چیزی که من فهمیدم این بود که شهید چمران و همسرش همسر اولش با همدیگه قرار گذاشته بودم که وقتی میرن جنوب لبنان برای بچه های یتیم پدر و مادر باشم اما در جنوب لبنان شهر سوده ظاهراً که در این شهر یه عده ای به شهید چمران حسادت میکنن و میخوان رابطه زن و شوهر را به هم بزنند فرهنگ شون خیلی پایین بوده و این باعث میشه که تحمل سختی های بسیاری که همسر اول شهید چمران اسم پروانه تاحالا تحمل کرده بود یعنی به شهرهای مختلف این رفته بود رفته بودم مثل قاهره ونزوئلا و چند شهر دیگه به بیروت از بیروت که به جنوب لبنان شهر صور میان در شهر دیگه تحمل خانم پروانه خیلی کم شده بود و نتونستم بمون پیش شهید چمران در این شهر امکانات رفاهی هم خیلی کم بود بچه های شهید چمران نمیتونستن مدرسه برند در شهر سور مدرسه ای وجود نداشت که به زبان انگلیسی صحبت بشه درون مادر یعنی پروانه به خاطر بچه هاش و به اشتباه اینکه اگر برگرده به آمریکا شهید چمران هم با عشقی که به اون داره برمیگرده به اصطلاح عشق شمع پروانه برگشت ولی شهید چمران که معتقد بود باید راهش رو پیدا کنه یعنی در واقع شرایط آن زمان باعث شد شهید چمران برنگرده به آمریکا
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.