خاطره استاد مقیمی از شهید محسن شریف زاده

خاطره استاد مقیمی از شهید محسن شریف زاده

خاطره استاد مقیمی از شهید شریف زاده:
یادم هست که هر سال دهه آخر ماه صفر پدر مادر شهید شریف زاده یک دهه روضه می گرفتند این جا به یاد شهیدشان. البته فکر کنم دهه اش دهه آخر صفر نبود مثلاً یک دهه می گرفتند پدر شهید که از دنیا رفت یک سالی وقفه افتاد دیگر نمی گرفتند تا گذشت و خانواده اش گفتند ما روضه ای که برای شهیدمان می گرفتیم را مجدد بگیریم یا قبلاً هم همان دهه آخر صفر بود یا نه یک دهه دیگر بود دیگه نشده بود آنها گفتند باشه حالا دهه آخر صفر می گیریم و آن سال بعد از چند سال که نبود روضه به نام این شهید آن سال روضه گرفتند و ده شب آخر ماه صفر تکرار می کنم که نه روز از روضه گذشته بود یک شب مانده به شب آخر روضه خبر دادند که جنازه شهید پیدا شده و می آورند دقیقا روز آخر روضه و شب آخر روضه روزش بود که شب از در خانه شأن تشییع شد و گروه موزیک بود و یک حال و هوایی و شهید شب آخر روضه یعنی تابوت را آوردند تو مسجد. مداحی شد تمام شد خب آن روز روضه اول خب نماز و منبر و مداحی شد تمام شد. یادم است که از نماز مغرب تا نماز صبح این جا تقریبا هر دو ساعت یکبار روضه بود مثلاً آقای ارجاوند آمد بالا سر شهید یک زیارت عاشورا خواند بعد آخر شب آقا محمد یزدخواستی بود همین طور تا صبح روضه بود گفتم این شهید آخر روضه خودش را خودش آمد حکمت این که چند سال وقفه افتاد و خب این خانواده خواب دیده بودند به دلشون افتاده بود هر چی که بود روضه را گرفتند و شب آخر روضه شد با حضور شهید. خلاصه حالا این را نمی دانم این که پرسیدم خانواده شان نیست؟ بچه بودیم در سن و سال ما خیلی حساس بودیم که چیه این جنازه و تابوت و سبک هم بود دیگر . من بودم و حسن آقا روحیاتمان خب هیجان طلبی را داشتیم قبل از نماز صبح بود خلاصه ما در تابوت را باز کردیم و نکته این بود که شهید محسن شریف زاده را از روی دندان شکسته شده شناسایی شد ما اتفاقا باز کردیم و من دندان شکسته را دیدم جنازه هم جنازه کامل که نبود همین در حد دندان ها و اسکلت اصلی بدن. بعد گذشت این کار. نماز صبح بود فردا صبحش و آقای مسعود علاقه مندان همدیگر را دیدیم و صحبت شد و بعد که شهید را آوردند یک عکس از شهید هست همین که در کانال بود دیدم همین عکس را بردند نمی دانم من بودم و حاج آقا مرندی یادم نیست رفتیم در خانه و عکس را دادیم به آقا مسعود علاقه مندان که عکس را بکشد و این الان عکس بوم شد و کشیده شد بزرگ. آقا مسعود عکس را که دید رفت دم به گریه شد گفتم چیه؟ گفت ما با شهید محسن شریف زاده با هم، هم مدرسه ای بودیم همکلاسی تو راه برگشت مدرسه با هم دعوامون شده در آن دعوا دندون شهید محسن شکست و این عکس را در آن دعوا پاره کردم و دندانش هم ریخت این همه سال گذشته من باید عکس شهید را خودم بکشمذبعد من به او گفتم آقا مسعود شما می دانی شهید از روی دندان شکسته شناسایی شده که محسن شریف زاده استو خلاصه حال و هوایی شد این حرف و جالب هم هست یک روز یکی از دوستان از قم آمده بود و رفتیم سر قبر شهید شریف زاده ایشان یک روضه حضرت زهرا خواند من به او گفتم وجهش این است او اسمش محسن بود دهه آخر صفر و ایام شهادت و رحلت پیامبر و بعد هم شهادت حضرت محسن سلام الله علیه اسمش هم محسن و شب آخر روضه خودش و این حکایت و روایت. حالا ما همیشه این خاطره تلخ و شیرین را از شهید شریف زاده داریم.
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی