سفرنامه چهل خانه آسمانی به قلم خانم فاتحی

سفرنامه چهل خانه آسمانی به قلم خانم فاتحی

 
با دلهایی آکنده از عشق و امید قدم برداشتیم برای دیدن مادر رسول ارجاوند. رسول ارجاوند شهید ۱۶ ساله ای که سالهای سال کنان و بی‌نشان میهمان حضرت مادر بود پیکر مطهرش نزدیک عروسی برادرش میهن بازگشته بود و مادر برای فقط مجلس �نی بر زبان می‌آورد تا فردای عروسی تحمل می کند سر مطهر رسول در غسالخانه باغ رضوان بر طبیعی برای مادر تعظیم میکند و قلب مادر آرام میگیرد اصول ارجمند اولین شهیدی بود که در بروی بچه های قرارگاه شهید ابراهیم هادی گشود منزل به منزل تا آخرین منزل همراه بچه ها بود سفر جمکران دسته جمعی هدیه رسول بود که نصیب بچه ها شد از محمد بگویم پوریای ولی محمد حیا و آبروداری شهره بود مادرم میگفت محمد از همان اول هم مال ما نبود محمد را خدا برای خودش آفریده بود ۱۸ ساله بود که به شهادت رسید و آسمانی شد محسن هم همینطور محسن شریف زاده مادرم میگفت ۱۵ ساله بود اما مثل مرد های بزرگ رفتار می کرد ما از منصرف کردن او برای رفتن به جبهه ناامید شدیم محسن محسن دلاور مرد غواص با دستان بسته به شهادت رسید تا دستگیر امثال من باشد و سالهای سال میهان حضرت زهرا سلام الله علیها بود تا اینکه گروه تفحص کارهایی از پیکرش را برای مادر هدیه آوردند مادر شهید شیر نجم الدین قبل از شهادتش از دنیا رفته بود ولی شهید با همسر پدرش ولی شهید بزرگوار با همسر پدرش الفتی داشت تا آنجا که او را واسطه کرده بود برای گرفتن رضایت از پدر اما افسوس چه چیزی از آن در دست نبود خانه محمد حسین ابطحی غوغای بود شوری و شوقی این جوان ۱۶ ساله وصیت نامه نوشته بود که دل انسان می لرزید خواهرم پسرت را آنگونه تربیت کنیم که فاطمه سلام الله علیها کرد و آن گونه شوهرداری کن که فاطمه سلام الله علیها کرد از غلامرضای خدمت کند چه می توان گفت جوانی که تمام خواستنی های دنیا را کنار گذاشت در جواب خواهرش که به او گفته بود غلامرضا بمان با من زندگی کن مراقب فرزندان یتیم من باشه جواب داده بود همان خدایی که آنها را آفریده است مراقب آنهاست وظیفه من پیروی از حرف امام و حفظ دین اسلام است � از حاج امیر بهداد چه بنویسم پاره‌های پیکر امیر هنوز که هنوز است بعد از سالهای سال میهمان حضرت زهراست امیر عاشق گمنامی بود حضرت زهرا سلام الله علیها از مادر حضرت از مادر خواسته بود در فراقش آرام بگیرد که اینگونه بیشتری نصیبت خواهد شد به آرزوی دیرینه اش رسید شهادت و گمنامی زیارت مزار شهید ای شهید بی سر محسن حججی هم پر از عشق بود و شور و نشاط سفارش محسن به علی کوچولو دوسال شنیدنی است پسرم کاری کن خدا عاشقت بشه که اگر عاشقت بشه تو رو خوب خریداری میکنه مهدی زمانی نمیدانم چرا سن شهدا با حرف ها وصیت نامه هایشان هیچ تناسبی ندارد مهدی در وصیت نامه اش نوشته بود دنیا و هرچه در خصوص بازیچه ای بیش نیست و همه خود را با آن مشغول داشته اند و ما هم رفتیم تا بتوانیم به مولایم حسین علیه السلام اقتدا کنیم � شاید لرزه‌ای به اندام زر و زیور اندوزان بیفتد مهدی ۱۸ سال بیشتر نداشت که شهید شد که شهد شیرین شهادت را نوشید علیرضا پهلوان محله و جوان سر به زیری بود هنوز یادم به اشک های چشم مادر علیرضا ثابت راسخ که می افتد دلم میلرزد علیرضا عاشق امام رضا بود بچه های قرارگاه برای شادی روحش زیارت امین الله را در خانه اش قرائت کردند حبیب الله دوستی وقتی وارد خانه خلیل الله شدیم خواهرش با چشمان اشکبار شروع کرده خوشامدگویی ما گفت دیشب برادرم را در خواب دیدم سفارش کرد فردا از مهمانان من خوب پذیرایی کنید �ه به هم نگاه می کردند و اشک می ریختند حبیب‌الله مجروح شده بود جانباز شیمیایی سه ماه در بیمارستان بود و در حین مداوا و یارانش غلامرضا خدمت کنند مجتبی موسوی پیوست محمدرضا شجاعی سنین داشت که این چنین آگاهانه و دلیرانه میدان جنگ شتافت و در وصیت نامه اش به این نکته اشاره کرده بود که من هیچ گونه وحشت و نگرانی در وجودم احساس نمی کنم بلکه خیلی مسیرم که این آگاهی را یافتم که میتوانم بفهمم فرمان امام به بلادرنگ اجرا شدنی است محمد اسدی ۱۵ ساله بود خانه محمد منور به نام نام و یاد امام حسن مجتبی علیه السلام شده بود محمد در درس ایثار و فداکاری را با آن سن کم از که آموخته بود که در جبهه های جنگ خون خود را هدیه به اسلام کرد بعد از آنکه مجروح می شود به دلیل اهدای خون توان خود را از دست میدهد شهادت را در آغوش می گیرد از محمد علاقه مندان چه باید گفت از آن وصیت نامه چهار صفحه ای که خط به خطش را باید کتابی که از سالها مطالعه نمود بگویم یا از اخلاق و کردار و گفتار و رفتارش مادر محمد می گفت در طول سال هایی که محمد مفقودالاثر بود تمام اتفاقاتی که بعد از بعد می افتاد را به من خبر می داد و من حضور محمد را نه در خواب و رویا که در بیداری حس میکردم محمد سفارش زیادی به خواندن نماز شب می کرد و از مادر می خواست هر آنچه برایش ور از شبها به راز و نیاز با خدا بپردازد در قسمتی از وصیت نامه محمد نوشته شده بود باید همیشه حواسمان جمع باشد و بدانیم که در هر موقعیتی امتحان می‌شویم که خداوند از یک فرد تا یک جامعه را امتحان می کند و امروز ما ملت مسلمان ایران مورد آزمایش الهی قرار گرفته‌ایم و آن این است که آیا ما کمک به انقلاب کردیمنگاه های معصوم شهید سعید چشم به راه در قاب عکس روی دیوار حکایت از پاکی و زلالی روح بلندش داشت همانطور که مادر می گفت سعید بسیار نجیب و با حیا بود �ید در جواب پدر برای رفتن به خواستگاری قول داده بود ۱۵ روز دیگر جواب خود را بدهد و آرام در گوش مادر زمزمه کرده بود که دیگر برنمی گردد و بعد از ۱۵ روز از آخرین دیدار خبر شهادت این جوان نورانی مومن انقلابی را برای خانواده‌اش آورده اند اما شماعی دنیا طلبان راحت طلب آیا پس از این همه خون این همه شهید وقت آن نرسیده که بیدار شویم و به اطراف خود بنگرید خوشی در دو روز دنیا را نبینید به خدا دنیا فانی است شما تاکنون چه کسی را سراغ دارید که مرگ به سراغش نرفته باشد سعید اینها را در وصیت نامه اش نوشته بود کنار عکس رضا بخشی عکس دو کودک بود از مادر پرسیدیم مادر این عکسها عکس کیست مادر جواب داد یکی فرزند رضا ثانیه ای نوه اش رضا خصوصیات با ارزش زیادی داشت مهربان و خوش اخلاق بود و برای ر احترام زیادی قائل بود رضا در وصیت‌نامه‌ی سراسر سراسر درس عبرت اش رشته بود با دلی معمولا از درد با شما صحبت می کنم درد هایی که آرزو داشتم موقعی که حیات داشتم �ونده‌ای داشته باشد اما شنونده این یافتم دردهایی که مدتی بود میکشیدم تا روزی بتوانم بیان کنم اما خوشحالم که امروز به شما به گوش شما می رسد عزیزانم ما امروز رسالت بزرگی بر دوش داریم ما امروز مبلغین اسلام راستین هستیم امروز چشم تمام کشیده شدگان به کشور اسلامی دوخته شده و همه چشم انتظارم تا روزی مستکبرین به دست شما و یاری الله و عرضه نابودی کشیده شوند و همه این انتظارات بستگی به عملکرد شما دارد محمد اسدی در جهاد کشاورزی بود از خوبی ها و مهربانی هایش بود که مادر هنوز در فراقش اشک می ریخت حسن همه پول هایی را که مادر به امید خرج می کرد و دوباره � مادر تقاضای پول می کرد مادر از پول هایی که حسن خرج می‌کند ناراضی بود اما حسن حرفی به زمان نمی آورد که با آن پول ها چه می کند تا اینکه یک روز برادرش برای مادر تعریف می کند که اصل با پول هایش را می خرد �ودش مسجد را رنگ و حوزه مسجد را رنگ می زند کتاب می‌خرند و کتابخانه‌ای در مسجد به پا کرده است بله حسن حجاریان در سن ۱۶ سالگی این کارها را انجام می داد هاله خیس حسن که آخرین بار بعد از غسل شهادت تن خود را با آن خشک نشان داده بود وقتی به دست پدر و مادرش وقتی به دست پدر می رسد باعث شفای دست و پای دردمند پدر می شود باغ موزه محمود آباد پر بود از عکس ها و یادگاری های شهیدان اما هنوز در فکر آن قمقمه آبی هستند که بعد از بعد از سی و چند سال آبش نبود گرفته و نه درون قمقمه خشک میشود و این معجزه ای بیش نیست محمد حسین هریری آنقدر پاک نازنین و هنرمند بود که ما در آثار هنری محمد حسین را به یادگار دورتادور خانه چیده بود محمد حسین علاقه زیادی به خواندن نهج البلاغه داشت و این جمله را با دست خط خودش نوشته بود قاب گرفته بود دنیا نیایشگاه محبان خدا و نمازخانه فرشتگان پروردگار و فرودگاه وحی و با ناز سوداگری دوستان حق است در اینجا رحمت حق به دست آورند و بهشت را به سود ببرند امام علی علیه السلام محمدحسین و در وصیت نامه چنان پرداخت خون سرعت مظالم اهمیت داده بود که همه حیران مانده بودیم که واقعاً ۱۹ ساله بوده ر جواد در بستر بیماری بود خیلی به جواد علاقه دارد جواد علاقه مندان در وصیت‌نامه‌اش خطاب به ما نوشته بود و شما بازماندگان تذکر می‌دهم به عنوان یک بنده حقیر و غیر گنهکارا خداوند که سعی کنید و حدت اسلامی خود را حفظ کرده و در اختلافات وارد نشوید منزل شهید فیاض بخش آن بودیم روز بیستم ماه مبارک رمضان بود دقیقا روز تولد این شهید والامقام بود مادر شهید فیاض بخش آن از دنیا رفته بود اما مهمان خواهران بزرگوارشان بودیم و ایشان از خوبیها و فعالیت‌های برادر در تظاهرات و از جبهه های جنگ برایمان گفتند مادر شهید مجید صمدی هم آن جا بود با وصیت نامه مجید آمده بود مجید با تمام مخالفت هایی که برای رفتنش به جبهه بود، خود را از خیل عظیم شهدا جدا نکرد سال ها مفقود بود و این جملات را برای ما به یادگار گذاشت: ای امت قهرمان و شهید پرور بدانید در بهترین موقعیت زمانی قرار دارید و اطمینان داشته باشید که از لحظه لحظه آن در آخرت و قیامت سوال خواهد شد پس با هر وسیله و امکاناتی که در اختیار دارید و می توانید کمک کنید که اسلام عزیز در خطر است.
 منزل شهید علی امینی دل ها منقلب بود این جوان شانزده ساله شجاع دل های ما را کربلایی کرد. خواهر شهید می گفت برادرم دست مرا گرفت علی در خواب به خواهرش گفته بود خیلی ها از روی خون من رد شدند از جمله زن های بدحجاب. 
سه برادر هر سه مبارز و انقلابی علی محمد چریکی شجاع. ناصر و مسعود دو قلوهایی که تا لحظه شهادت از هم جدا نشدند. شهدای خودسیانی. هر دو پای محمد قطع شده بود و ترکش های خمپاره بدن او را سوراخ سوراخ کرده بود و او زیر لب در آن لحظه ها سوره قدر را تلاوت می کرد. به گفته مادر، ناصر و مسعود سه سال از علی محمد کوچکتر بودند و سه سال بعد از او به فاصله چند دقیقه از هم به شهادت رسیدند رهبر عزیز بارها از این مادر فداکار تجلیل کرده بود. شهدای آقادادی دو برادر یکی در دفاع مقدس و یکی در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسیده بودند مادر بیمار بود اما روی گشاده و لبخند روی لب هایش دل ما را برده بود. وصیت نامه اکبر گم شده بود اما وصیت نامه حسین را همسر و فرزندش برایمان آوردند. حسین آقا در وصیت نامه اش خطاب به همسرش نوشته بود درخواست دارم با اهتمام زیاد فرزندانم را بزرگ نمایی و با سیره حسینی و مهدوی سرشت جانشان را آمیخته نمایی.
منزل شهید نیلی پور بودیم که مادر گفت در این خانواده هفت جوان تقدیم اسلام شده اند مجید معروف بود به آقای خندان. هفده ساله بود که به جبهه رفت به ورزش کاراته علاقه داشت نوشته بود از خدا می خواهم به ارتش جمهوری اسلامی چنان نیرو بخشد که پرچم جمهوری اسلامی را در قاره آسیا بلکه تمام کره زمین به اهتزاز درآورد.
منزل محمد و ابراهیم فاطمه و محمد جعفریان مرتضی و طیبه واعظی دل ها را برده بود به دوران سلطنت ملعون پهلوی و مبارزاتی که این جوانان در آن سال ها انجام دادند و خون پاکشان فدای اسلام و انقلاب اسلامی شد. درس بزرگی به ما داد طیبه واعظی و آن حفظ چادرهایمان است چرا که او را به خاطر چادرش شکنجه ها کردند و به شهادتش رساندند. 
مجید عمرانی شهید عزیز و بزرگواری که وصیت نامه اش را با صدای خودش خوانده بود و دل های ما را لبریز از عشق به شهدا کرد، جوان فعال و مهربان و دوست داشتنی انقلابی برایمان با صدای خودش گفت وصیتی را که برای شما امت شهید پرور دارم این است که فقط دنباله رو امام امت باشید و از ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله و همان ولایت خداست، پشتبانی کنید و حضورتان را در صحنه های انقلاب همیشه حفظ کرده و تا تحویل دادن انقلاب به صاحب اصلی اش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، به حرکت خود ادامه دهید.
یادش بخیر منزل شهید الله دادی این شهید بزرگوار پدر و مادرش از دنیا رفته بودند و ما مهمان همسر پدرش بودیم او می گفت من این شهید بزرگوار را ندیدم اما همسرم از خوبی ها و اخلاق و رفتارش برایم خیلی تعریف کرده بود شهید الله دادی در وصیت نامه اش نوشته بود حدیثی است که بسیار تکان دهنده است: سرزمین در پنج نوبت فریاد می زند که ای پسر آدم منم خانه وحشت پس بفرست از برای خود رفیقی منم خانه تاریک پس بفرست از برای خود چراغی چراغ ایمان چراغ نماز چراغ عمل صالح منم خانه مارها و عقرب ها پس برای خود پادزهری بفرست.
شهید قوچانی فرمانده بود منزل شهید مکانی بود که جلسات مهم در آن برگزار می شد شهید علی قوچانی، شهید خرازی و شهید کاظمی آن جا قدم گذاشته بودند شهید علی قوچانی عاشق گمنامی بود و به آرزویش رسید هنوز بعد از سال ها پیکر او باز نگشته. مادر می گفت علی نور شد و به آسمان رفت.
شهید احمد میرسعیدی شهید عزیزی که به گفته مادر هیچ گاه هیچ آزاری نداشت و هر کاری از دستش بر می آمد برای همه انجام می داد هیچ چیز برای خودش نمی خواست عاشق رفتن و شهادت بود. به مادر می گفت چرا برای من لباس می خرید معلوم نیست باشم و آن ها را بپوشم.
شهید مجتبی حیدری سن کمی داشت اما بصیرتش زیاد بود مادر می گفت برایش گریه نمی کردم چرا که وصیت کرده بود مادر برایم گریه نکن که من آرزو دارم که شهید شوم مادر می گفت برای من افتخار بود شهادتش. شب شهادتش خواب دیدم مجتبی سوار اسب سفید بالداری شد و به آسمان رفت رفت و رفت و رفت و ناپدید شد. می گفت عکسی که انداخته بود در دوربین نگاه نکرده بود گفتم مادر چرا در دوربین نگاه نکردی می گفت مادر می خواهم همه بدانند که من چشم به دنیا ندوخته بودم.
علیرضا و مهدی یزدان بخش
 
علیرضا و مهدی یزدان بخش دو برادر شهیدی که با اختلاف سنی ده ساله از هم هر دو در جبهه های جنگ حضور پیدا کردند و شهد شیرین شهادت را نوشیدند علیرضا سفارش کرده بود به پدر و مادر و دوستان که نماز خود را اول وقت به پا دارید و حتی الامکان در مسجد و بعد از هر نماز به امام دعا کنید علیرضا هفده سال بیشتر نداشت و مهدی می گفت از هر گونه انحرافی که شما را از خط امام دور می کند، فاصله بگیرید.
شهید مهدی عکاف زاده هم در وصیت نامه اش سفارش به پیروی از خط امام کرد بود و این که مبادا ما فقط وارث خون شهدا شویم که آن ها بر تمام اعمال ما نظر می کنند که رهرو راه آنان باشیم.
هادی زاهد فرزند عزیز آیت الله زاهد بود که مادر از او می گفت از خوبی هایش هر چه بگویم کم گفته ام هادی در وصیت نامه اش به حجاب خیلی سفارش کرده بود نوشته بود اگر شهدا با سرخی خون خود به اسلام جلا می دهند سیاهی حجاب شما هم اسلام عزیز را در امان داشته و باعث کوری چشم دشمنان اسلام می شود.
 شهید مجتبی موسوی در شلمجه به شهادت رسیده بود و بچه ها همان روز بدون دانستن این موضوع صوت سخنرانی سردار یکتا در شلمچه را پخش کردند خلاصه دل ما راهی جنوب و شلمچه شد آن روز. 
شهید سید مرتضی امیدیان عجیب مهمان نواز بود مادر دوست داشتنی اش از مرتضی می گفت و اشک می ریخت مرتضی با عشق به اباعبدالله پیکرش بی سر شد و به دست خانواده رسیده بود این شهید سر جدا در وصیت نامه اش یادآور شده بود هر کس بگوید دوستدار امام زمان هستم بدون محبت خمینی، دروغ می گوید که او مسلم امام زمان است در قسمتی از وصیت نامه اش نوشته بود وقتی سخنان امام را از رادیو یا تلویزون می شنید یادداشت می کرد و می گفت همه فرامین امام باید اجرا شود و برای عمل کردن به فرمان امام طرحی ارائه می داد و راهی مسجد می شد.
بله سفرنامه ما در چهل خانه آسمانی پر از درس بود پر از پند بود پر از نصیحت های شنیدنی. این شهدا را ما را به خانه خود دعوت کردند از ما پذیرایی گرمی داشتند تا ما پیام آن ها را بشنویم و به دیگران برسانیم خدای من هر شهیدی با من سخنی داشت که از عمق جانش برخاسته بود تا با به کار بردن همه آن ها گم گشته ام را پیدا کنم تا از بی سر و سامانی رها شوم تا ما از غیبت کبری بیرون آییم و امام زمان خویش را دریابیم و آماده پذیرایی از آن موعود حاضر شویم. اللّهم عجّل لولیک الفرج
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی