منزل شهید حاج علی قوچانی۱

منزل شهید حاج علی قوچانی۱

 
♥️خاطره ای ازشهید حاج علی قوچانی به روایت مادرش:
نیمه شب بود .خیلی خسته بودم .بعد از پیاده روی و زیارت طولانی  به یک استراحت درست و حسابی  نیاز داشتیم.  ولی نمی دانم چرا خوابم نمی برد. کمی از این دنده به آن دنده شدم .قبل از اینکه به اتاق برسم فکر میکردم به محض اینکه سرم را روی بالش بگذارم خوابم می برد ولی علیرغم خستگی زیاد نتوانستم بخوابم. بلند شدم تا به حمام بروم شاید این طوری حالم بهتر شود.دیدم حاج علی خیلی آرام در حال پوشیدن لباسهایش است .گفتم : رفیق! ما که تازه از حرم آمده ایم .کجا می خواهی بری؟یک طناب دستش بود .گفت: میخواهم برم مسجد الحرام .زود برمی گردم .گفتم: برادرم .حاجی جان .الان خسته ای .یه کم بخواب .برای سحر میرویم تا بعد از اذان صبح می مانیم .ولی قبول نکرد .محسن که با سر و صدای ما بیدار شده بود .گفت: منم میام .گفتم: باشه اگر قراره حاج علی بره خوب ماهم همراهش میریم. تا وضو بگیریم و حرکت کنیم حاج علی کلی ذکر گفته بود و چهره ی دوست داشتنیش از همیشه نورانی تر بود .حاج علی جلو راه می رفت و ماهم پشت سرش .وقتی رسید به ورودی مسجد الحرام با حالت خاصی رو به کعبه دست به سینه گذاشت و ادای احترام کرد .دلم لرزید .با محسن سایه به سایه ی حاج علی رفتیم .سه تا از انگشتاش را با طناب بسته بود .معنی این کارش را نمی فهمیدم .بقیه ی طناب را دور گردنش انداخته بود .تا آن موقع توی حال خودش بود انگار اصلا نفهمیده بود که ما دنبالش آمده ایم .رو کرد به خانه ی خدا زیر لب حرف هایی را نجوا کرد .بعد یک مرتبه متوجه ما شد .وقتی ما را دید طناب را انداخت روی پشت بام خانه ی خدا .پرسیدم: چرا این کار را کردی ؟ گفت: من توی این عملیات با آتش از دنیا می روم .از شما خواهش می کنم هیچ اسمی از من در اصفهان باقی نماند .من به خاطر خدا رفتم به خاطر حرف رهبرم رفتم.
من و محسن هر دو منقلب به هم نگاه کردیم .نمی دانستیم چی بگوئیم. انگار حاج علی خودش شهادتش را به چشم دیده بود .فقط دلم می خواست با تمام وجود بهش التماس دعا بگویم و از او که انگار در بغل خدا بود طلب شفاعت کنم .
👆👆👆👆👆👆👆
♦️نویسنده:خانم متین مظاهری،۳۶ساله♦️
۰ ۱ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی