منزل شهید مجید نیلی پور

منزل شهید مجید نیلی پور

 
منزل شهید نیلی پور
پدرم صدای مناجاتشان می آمد باز می آمدند نماز شبشان را می خواندند نماز شب که می خواندند دوباره می رفتند برای اذان صبح بعد می گفتم بابا چرا دو بار می روید روی پشت بام می گفتند دفعه اول برای این می روم که اگر کسی می خواهد حمام برود بیدار شود برود حمام بخصوص ماه مبارک رمضان. من بچه بودم که یک وقتی تو اتاقشان شبها می ماندم مهمانی خیلی دوست داشتم این جا شبها بمانم. جانمازشان را این جا می انداختند نماز شب که می خواندند دستشان را بالا می کردند به  همه بچه هایشان دعا می کردند حتی گریه می کردند مادر بمیرم برای آن ساعتی که می خواستی مرا به دنیا بیاورید چقدر ضجر کشیدی و پدر و مادر را دعا می کردند و اولادشان را دعا می کردند خیلی مردم دار بودند حجاب را سفارش می کردند. یک زمین داشتند ۲۰۰۰ متر تقسیم کردند برای ۸ تا دخترشان. می گفتند بسازید دور هم باشید یک وقتی کاری دارید محتاج کسی نباشید. یک زمین بایر بود پسرها بازی می کردند می گفتند بابا این بازی ها به دردتان نمی خورد شما یک جلسه قرآن بگذارید عصر جمعه اول قرآن بخوانید و بعد معلم هم برایشان گرفتند و اینها را این جوری بار آوردند همه شان رفتند جبهه و دیگه کم کم بزرگ شدند و همه را وصیت نامه هایشان را نوشتند. آن وقتی که شهید شد موشک باران می کردند اصفهان را. یک دختر خواهر شوهر داشتم شهرکرد بودند می گفتند بیایید این جا نمانید اصفهان. پدر و برادرشان این جا بودند یک ظهر جمعه دیدم برادرش چشمهاش باد کرده دارد با تلفن حرف می زند گفتم چی طور شده آقا مجید شهید شده فهمیدم از چشم های که باد کرده بود فهمیدم که داداشش شهید شده. کربلای پنج شهید شده بودند جنازه را آوردند و سمت چپ صورتشان تیر خورده بود همان طور که نشسته بود بی سیم دستش بوده خمپاره می آید و سوراخ می کند رفته بود تو مغزشان دیگر هر چی صداشون می زنند مجید مجیدی بسیجی سه تا اسم برایشان گذاشته بودند چای برایشان درست کرده بودند خلاصه می بینند این نشسته و جواب هم نمی دهد بعد می آیند می بینند شهید شده بوده بعد از هشت روز آمدند و گفتند باباشون رفته بودند سردخانه و گفته بودند تا معلوم نشده بچه خودتون است نمی خواهد اعلام کنید بعد رفته بودند سردخانه بله دیده بودند خودشه. پایین پای حسین خرازی هستند.
 صدیقه نشاسته ساز مادر شهید خاطراتی می گوید پسر سوم خانواده در کارها کمک می کرد بعضی روزها با پدر به مغازه می رفت همیشه مستقل بود کارهایش را به خوبی به تنهایی انجام می داد خیلی دوست داشت کاراته بازی کند بیش از رشته های دیگر ورزش را دوست داشت کمربند زرد گرفته بود و بعضی وقتها با برادرها در اتاق کاراته کار می کرد علاقه زیادی به خواهرش داشت خیلی دوست داشت او را با حجاب بار بیاورد از همان خردسالی چادر سرش می کرد و صورتش را می گرفت در همان خردسالی سوره حمد یادش داد چون خیلی دوستش داشت یواشکی ساکش را می گذاشت پشت پرده نمی خواست که نفهمد که دارد می رود جبهه و می رفت او بهانه گیری می کرد  او را در جلسه قرآن با نام آقای خندان می شناختند قرآن را با صوت می خواند و نمازهایش را به جماعت می خواند پیراهن مشکی که برایش دوخته بودم را در ایام محرم بر تن می کرد برای زنجیرزنی در دسته های عزاداری می رفت خاطرم هست که عصر عاشورا از منزل شهید حریری یک شمع دست می گرفت و در عزاداری ها شرکت می کرد و نوحه امام حسین را می خواند نسبت به حجاب تعصب خاصی داشت یک معلم داشت در آن زمان خیلی حجابی نداشت و این خیلی ناراحت بود اصلا گوش به درسهایش نمی داد چون اون خانم آن جور که دوست داشت نبود پدرش را خوانده بودند گفت حاج آقا بیایید ایشان خیلی گوش به درس نمی دهد گفته بود ایشان حجاب مناسبی ندارد من ناراحتم از این.
فرازی از وصیت نامه شهید
ای تیز پرواز آسمان خونین محرم اوج گرفت که جایگاه تو در فضای مقدس عرش کبریایی کربلاست هم اکنون این نوشته را شنبه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۳ مصادره با بیست و هشت رمضان در سنگر می نویسم سنگری که دوستانم به خون غلطیده اند و با خون خود ایران را لاله گون کرده اند خون اباعبدالله الحسین علیه‌السلام هر روز پرجوش و خروش تر از رگ فرزندانشان نعره زنان بیرون می آید تا اسلام و اسلامیان خوار و ذلیل نشوند. درود بر شهیدان ایثارگر در خون غلطیده که در عرش الهی از درگاه خداوند متعال خواستاریم که به پاسداران سربازان نیروی مسلح جمهوری اسلامی چنان نیرو ببخشد که پرچم جمهوری اسلامی را در قاره آسیا یا بلکه بر تمام کره زمین به اهتزاز در آید. ای خواهران و برادران اکنون که اسلام به دست ما رسیده است شهدای زیادی جان باخته اند تا این گنج به دست ما برسد حمزه ها جگرهاشان از دلهایشان بیرون کشیده شده فاطمه ها پهلویشان شکسته علی بن ابیطالب فرقشان شکافته حسن بن علی جگرشان پاره شده حسین بن علی را سرشان از تن جدا کرده تا این اسلام بماند و به دست ما برسد خدا در این عصر ما را مورد امتحان قرار 
 
داده تا ببیند که ظرفیت نگهداری این انقلاب را داریم یا خیر ان شا الله از این امتحان درست به درآییم و مورد غضب خدا قرار نگیریم ای مردم از اسلام و انقلاب غافل نشوید. آماده باشید ناگهان دیدید حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کرد و گفت شمشیرها را به کمر ببندید اسب ها را زین کنید تا ریشه کفر را از جهان برکنید پس ای کسی که ادعای مسلمانی داری آماده باش مردم تا جوانان نروند اسلام و انقلاب پیش نمی رود اسلام عزیزتر از جوان های ما است ناراحت نباشید که جوانان کشته یا مفقودالاثر می شود ناراحت این باشید که اگر این جوانان برای اسلام نجنگند اسلام از دست شما می رود پدر و مادر عزیزم می دانم چگونه مرا بزرگ کردی خداوند تعالی اولا روحیه صبر و مقاومت در مقابل دشمن را عنایت فرماید ثانیا اگر خدا به ما پیروزی عنایت کرد وا را در لحظه لحظه زندگیمان در آینده زندگی تلاطمی که در پیش داریم به مرحله غرور و تکبر نرساند که همان جا لحظه نابودی همه خدمات و زحمات گذشته می شود خداوند ما را به سبیل و لقای خود هدایت فرماید همان طور که ما را هدایت فرموده پس از خداوند می خواهیم ما را از جان بر کف های راه اسلام و حسین و محمد و اهل بیت قرار دهد خداوند ما را از پویندگان راه ولایت و امام قرار دهد فرصت ماندن نه مثل مردم عادی که مقداری از عمر خود را در این راه بودند بعد درجا زدند و از این راه بیرون رفتند مواظب اعمال و رفتار خود در جمهوری اسلامی باشید امیدوارم در پیشبرد انقلاب همیشه پیروز و موفق و دستور امام پیر جماران را حفظ کنید. 
نامه شهید به پدر و مادر
با سلام و عرض احترام پدر و مادر عزیزم خواهران برادران امیدوارم حالتان خوب باشد مثل همیشه شاد و خرم و سرفراز باشید با دنیا و ناملایمات آن دست و پنجه نرم کنید و با توکل بر خدا در تداوم زندگی تلاش کنید حال من هم خوب است به امید خداوند با گامهای استوار  سنگر نبرد و تیر و ترکش عراقی می ستیزیم به دل خود هیچ ترسی راه نمی دهیم با تمام این ها مقابله می کنیم و امیدواریم خدا ما را در این راه توفیق ویژه ای ببخشد به همه دوستان و آشنایان سلام برسانید ضمنا جنگ جنگ تا پیروزی. 
شعر از زبان مادران شهدا
ما خانواده شهیدان کشوریم
ما پرورش دهنده گل های پرپریم
ما سازمان گرفته درس ولایتیم
ما جان نثار مکتب قرآن و رهبریم
با آن که داده ایم به راه خدا شهید
آماده نثار شهیدان دیگریم
ما داغ دیده ایم ولی در مقام صبر
از لطف کردگار چو سد سکندریم
فرمان رسد ز رهبر ستوده هر زمان
آماده بهر جنگ چون شیر دلاوریم
برو به رهبر عزیز ما بگو تا آخرین نفس به تو ما یار و رهرویم 
در انتظار مهدی موعود روز و شب دست دعا به سوی خداوند می بریم
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی