شهید محمدرضا شجاعی

شهید محمدرضا شجاعی

 
شهید محمدرضا شجاعی 
مادر از محمدرضا می گفت که شهید شده بود و هشت روزی توی سردخانه بود به من نگفتند بچه شیر می دادم.
توی سرد خانه بود و کسی به او نگفته بود. چون بچه شیر می داد ترسیدند شیرش خشک شود. 
خواهرش می گفت یک بار اشتباهی نامه ای آورده بودند که خبر شهادت محمدرضا تویش بود مادر نمی دانی چقدر بی تابی می کرد توی اتاق همین گوشه. همه جای این خانه خاطره است محمدرضا هنوز شهید نشده بود مادر اما خودش را کشت.
مادر می گفت امام حسین علیه السلام را خیلی دوست داشت سربند امام حسین به سرش می بست وقتی شهید شد سربند امام حسین داشت. هنوز سربندش هست.
مادر از دوستان محمدرضا می گفت که همه شهید شدند از وقتی می گفت که انتخابات بود محمدرضا رفته بود مدرسه برای انتظامات. شناسنامه اش هم گم شده بود رفت المثنی گرفت یک برگ. گفتم چرا این کار را کردی؟ گفته بود می خواستم زودتر از بقیه رای بدهم. شهید رجایی انتخاب شد برای ریاست جمهوری. اهل مسجد بود و دوست هایش هم ... .
وصیت نامه اش را بلند توی جلسه خواندند باورت نمی شد یک پسر ۱۸ ساله این حرف ها را نوشته باشد فکر می کردی یک عارف ۸۰ ساله است که به فهم عالی از خداشناسی رسیده و با خدایش این طور صحبت می کند.
مادرش می گفت ۲۳ ماه رمضان برایش یادبود می گیریم و وصیتنامه اش را چاپ می کنیم و بین مردم پخش می کنیم همه می برند از بس وصیت نامه اش معنادار است. ۳۴ سال است برایش یادبود می گیریم قطع نشده است تا حالا ... .
تنها کاری است که برای بچه ام توانستم بکنم.
 
شهید محمدرضا شجاعی
خاطرات بدی برایم بود هشت روز بود آورده بودندش توی سردخانه بود نمی توانستند به من بگویند بچه شیرده بودم می گفتند اگر بگوییم  شیرش می خشکد بچه چهل روزش بود سال ۶۴
خواهر شهید: یک بار هم یک خبر آورده بودند از برادرم اشتباهی نامه بود نمی دانید مادرم نمی دونید چه کار کرد اون خیلی سخت بود محمد هنوز شهید نشده بود بعد اومدش خیلی بد بود یعنی گوشه به گوشه این جا ما خاطره داریم تو اون اتاق مامان چکار می کرد هنوز اصلا محمد هیچیش نشده بود بعد یک سری اومد و رفت بعد خبر شهادتش را دادند وقتی می خواست برود من یادم است داشت می رفت خیلی قدش بلند شده بود اصلا یک چهره دیگر داشت اصلا عوض شده بود می گویند هر کس می خواهد شهید شود یک نور خاصی پیدا می کند این همان بود
سوال: مادر پشیمان نیستید پسرتان را فرستادید جبهه؟
مادر شهید: نه دیگه این راه را خودش پیدا کرده بود دوست داشت برود در این راه. شهادت را خیلی دوست می داشت دیگه باباش هم امضا کردند و بله این وصیت نامه اش که با دست خودش نوشته بود ما چند سری این ها را چاپ کردیم و مردم بردند از بس معنادار است این وصیت نامه اش. الان سی و چهار ساله شهید شده هر سال شب بیست و سوم ماه رمضان این جا دعاست یادبود برایش می گیریم ترکش نکردیم از صدق دل برای بچه ام این کار را می کنم.
سوال: مادر شما گفتید یک بار خبر اشتباه به شما دادند و شما خیلی حالتان بد شد چرا دوباره اجازه دادید پسرتان برود؟
مادر شهید: این وصیت نامه را داده بودند به پستچی بیاورد و گفته بود امشب شب دامادی من است من خودم این راه را انتخاب کردم و با اجازه پدر و مادرم امروز وارد خط جبهه می شوم و شما هر آرزویی دارید در مراسم من برایم اجرا کنید این جا نوشته نقل بدهید شربت بدهید شیرینی بدهید هر چه می خواستید برای من بدهید الان در مراسم انجام بدهید
سوال: این اتفاقات افتاد جلویش را نگرفتید که دیگر نرود؟
مادر شهید: نه جلویش را نگرفتم آمده بود و هشت روزه برود من آن وقت حامله بودم.
سوال: به کدام از اهل بیت بیشتر ارادت داشتند؟
خیلی به امام حسین علیه السلام علاقه داشتند پیشانی بند امام حسین علیه السلام را بسته بودند به پیشانی اش و شهید شدند بله پیشانی بندش هم بسته بود پیشانی بندش هنوز هست.
سوال: مامان گلم در این راهی که آدم انتخاب می کند دوست خیلی مهم است چقدر موثر می دانید دوست و رفیق هایی که دور و بر آقای شجاعی بودند؟
مادر شهید: بله دوستهاش هم همه شهید شدند اهل مسجد بودند آن وقتی که شهید رجایی می خواست رییس جمهور بشود رفت برای انتخابات انتظامات می خواست خودش هم رای بدهد شناسنامه اش را گم کرد رفت المثنی گرفت یک برگ به او گفتم مامان چرا این کار را کردی گفت می خواستم زودتر بروم رای بدهم خیلی مقید بودند ارادت داشتند به شهید بهشتی شهید رجایی به امام خمینی در وصیت نامه اش هست.
اگر موافق باشید وصیت نامه اش را بخوانیم.
بله
برای سلامتی مادر و خواهر شهید صلوات
انا لله و انا الیه راجعون
امام خمینی فرمودند این وصیت نامه ها دل ها را می لرزاند و بیدار می کند
وصیت نامه پاسدار شهید محمدرضا شجاعی
بسم الله الرحمن الرحیم 
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون.
البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و نزد خداوند متنعم خواهند بود
(در متن وصیتنامه ببینید معرفت یک شهید نسبت به زندگی با این که هجده سالشون بوده چقدر زیاده)
به نام الله به نام او که همه چیز از اوست به نام او که زندگی ام در جهت اوست به نام او که زنده به اویم به نام او که از اویم  زندگی ام به خاطر اوست شدنم در جهت اوست بودنم از اوست رفتنم از اوست یادم از اوست جانم اوست معشوقم اوست معبودم اوست مقصودم مردام امیدم احساسش می کنم با قلبم با ذره ذره وجودم با تمام سلول هایم احساسش می کنم ولی بیانش نتوانم کرد ای همه چیزم به یادت هستم که به یادم باشی که بدون تو هیچ و پوچم. من امروز عازم خط هستم و هیچ گونه وحشت و نگرانی در وجودم احساس نمی کنم بلکه خیلی مسرورم که این آگاهی را یافتم که می توانم به فهم فرمان امام بلا درنگ اجرا شدنی است و با رضایت کامل مجری آن هستم. من امروز مرگ را از عسل در وجودم گواراتر و شیرین تر می دانم چون اطاعت از امام واجب است و این وظیفه هر مسلمان است اکنون که من عازم میدان نبرد هستم شهادت را کاملا در وجودم لمس می کنم و ذره ای تردید بر من مستولی نیست.
وصیتی به به مادر و خواهرانم
مادر جان پس از شنیدن خبر شهادت من خواهش می کنم اشک نریز و به خواهران من بگو در سوگ من اشک نریزند زیرا امام بزرگوار ما در سوگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست رضای خداوند در این امر می باشد. مادر جان مرگ من در راه اسلام و قرآن شاید جوششی در جوانان به وجود آورد.
وصیت من به پدر و خواهرانم این است که بعد از شهادت من سیاه نپوشند و به خدا نگرند چون شب دامادی من است و خوب می دانید قل
 
ب و روح من همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به او نزدیکترم و این آرزوی من بود و می خواهم شیرینی و نقل و میوه بدهید و افتخار کنید که برای اسلام و برای مردی به جهاد رفته ام که نایب صاحب الزمان و برای حق و حقیقت و مبارزه با کفار است چه خداوند گفته ما من قطره احب الله هم فی سبیل الله یعنی هیچ قطره خونی در مقیاس حقیقت و در نزد خداوند از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و من می خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که راه خداست. در آخر به همه شما وصیت می کنم که پشتیبان امام امت باشید و قدر این ابر مرد را بدانید و از بیانات گهربارش استفاده نمایید که به راستی خداوند حجت عظیمی به ما عطا نموده است و در این برهه از تاریخ چنین رهبری را به ما هدیه فرموده است قدرش را بدانید که فردا در روز جزا در پیشگاه خداوند سرافکنده و شرمسار نباشید. همیشه گوش به فرمان امام باشید و از این نعمت گرانبها که خداوند نصیب ما کرده است حداکثر استفاده را بنمایید. (مطمین باشید اگر شهدا امروز زنده بودند همین طور امام زمانشان و ولی فقیه را اطاعت می کردند.) امام عزیزمان فرمودند که چشم امید من به شما جوانان است ما نیز او را تنها نخواهیم گذاشت و یار و یاور او خواهیم بود و این خط سرخ را که ۱۴۰۰ سال است ادامه دارد، ادامه می دهیم. این را هم بگویم که من این راه را آزادانه انتخاب کرده ام و آن را به عنوان یک وظیفه انجام می دهم. والسلام ۱۳۶۴/۳/۲
شعری هم تقدیم به مادرشان کرده اند در آخر وصیت نامه 
مادر فدای قلب تو 
از من رمیدی
آیا مگر ز من سخن بد شنیدی
تو بستان سفید وجود منی
من غنچه توام که توام پروریدی
محمدرضا شجاعی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار 
سوال: مادر یک سوال فراموش کردیم بپرسیم شما که فرزندتان را در راه خدا دادید به قول خودتان گل سرسبد بچه هاتون را تقدیم کردید حالا شاید در جمع ما باز هم مادر شهید خانواده شهید باشند قدمشون روی چشم. آیا وقتی وضع موجود را می بینید غصه نمی خورید؟ بعضی آدمها همین که رد می شوند پا روی قبر شهدا می گذارند و می روند عین خیالشان نیست این ها تخم چشم پدر و مادرشان بوده اند. من مادر شهید نشسته ام سر قبر انگار پا روی چشم من می گذارند.
قبر شهید محمدرضا شجاعی قطعه شهدای خیبر ردیف سوم
۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی