۱۳ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

منزل شهید حاج علی قوچانی۶


امروز به منزل شهید قوچانی رفتیم و اکنون می خواهم شیرینی آن لحظات را با نوشتن ماندگار کنم ؛ تا  نسیان آدمی و گذر زمان خاطرات اسطوره ها را به فراموشی نسپارند. هرچند قلم نمی تواند سنگینی این بار را به دوش بکشد .
در وصف دُرّ پنهان در صدف گمنامی شهید علی قوچانی اینطور می نگارم:
به نام نامی عشق
 وقسم به قلم و آنچه می نویسد
از روزی که قرار است مهمان کلام مادر شهید شویم در پوست خود نمی گنجم و دائم عقربه‌های ساعت را تماشا می‌کنم که آهسته و مداوم در حال حرکتند...
 بالاخره روز موعود فرا رسید؛ با شوق لباس می پوشم تا لحظه‌ای از این ساعت های گرانبها را از دست ندهم .
در راه نام شهدا زینت بخش خیابانها شده است و سالهاست که  کشور ما بیمه خون آنهاست.
 در چشم بر هم زدنی خود را مقابل منزل شهید می‌بینم که در میان دوستانم که بر در خانه‌ای کوچک ایستاده‌ایم؛ در که باز می شود چهره ای مهربان در قاب در نمایان می‌شود که در حاشیه چشمهایش الفبای انتظار می درخشند و لبهای ناگشوده اش  هزاران حرف ناگفته دارند.
 هر چند شنیده ام این مادر بر پیکر فرزندش حاضر شده اما... 
مادر که باشی غیبت فرزند از هیچ گاه عادی نخواهد بود.
 در دلم گفتم به راستی ما هم ظهور اماممان را منتظریم،یا از حضور امامان هم غافل؟
 آهسته به داخل می‌رویم و گرد مادرشهید حلقه میزنیم، با ذوق خانه ای را می نگرم که محل رشد شهید بوده است. 
 وقتی مادر شهید شروع به سخن گفتن می کند سراپا گوشم تا از خاطرات ناب مادر بی بهره نمانم.
مادر آرام و متین شروع می کند و از ولایت مداری فرزند می گوید چرا که بی ولایت هیچ عبادتی پذیرفته نخواهد بود :

حاج علی به حرف های رهبر عمل می کرد او می گفت هر کلمه حرف رهبر برای ما حجت است. 
با هر رزمنده ای که مصاحبه می کردیم می گفتیم چرا با دست و پای درون گچ به اینجابااین گرمای  شدیدجنوب می آیید،پایتان عفونت می کند. 
می گفتند:این طور صفا دارد ما به درجه ای از یقین رسیده ایم که ادامه دهنده راه سید الشهدا باشیم. 
یک نمونه از آنها شهید حقیقت بود وقتی جسم او را در قبر قرار  دادند و برایش زیارت عاشورا خواندند لبخندی دندان نما زده بود.
مادر ایشان می گوید چهل روز اشک ریختم، به کلاس هایم نرفتم و حتی غذایی هم نپختم؛تا راز لبخند پسرم را متوجه شوم؛ تا وقتی که در خواب پسرشان به ایشان می گوید مادر این کار ها چیست؟
می پرسند علت خنده ات چه بود تا دلیلش را متوجه نشوم هیچ کاری نخواهم کرد .
او می گوید وقتی مرا در قبر قرار دادند بهترین چیزهای دنیا و آخرت را در اختیارم گذاشتند و گفتند علیرضا اینها متعلق به توست من خنده ام گرفت و گفتم تمام تلاش و کوشش من برای نزدیکی به خدا بوده و این چیز ها هیچ ارزشی برای من ندارد....
محوصحبت های شان شده بودم
مادرشهید ادامه داد:
آنان که رفتند اینگونه بودند و فقط دل در گرو الله داشتند.
همینطور پسر من علی چهار ماه از عروسیش می گذشت و همسر بسیار زیبایی داشت. من می گفتم علی تو چنین همسر زیبایی داری  بعد هم جهاز و زیور آلات با خودش می آوَرَد آیا واقعا تاثیری روی تو نمی گذارد؟ 
با خنده گفت:من آن زیبایی را دوست دارم که این زیبایی های ظاهری که شما می بینید را آفرید. 
 جواب مرا اینطور داد بعد از چهار ماه هم شهید شد و رفت.
واقعا بچه های ما هیچ زر و زیوری نمی خواستند. 
محو چشمان مهربان شهید شده بودم که به وصال زیبای حقیقی رسیده بود ؛ در چهره مهربانش مصداق وَ مَن عَشَقَه‌ُ قَتَلَه نمایان بود لحظه ای حس کردم از زبان شهید خاطرات را می شنوم:
زمان ما قرآنی نداشتیم مرجعی نداشتیم از چیزی خبر نداشتیم اما حالا در زمانی قرار گرفته ایم که برای ثانیه و ساعتش باید شکر خدا را به جا بیاوریم و کمر همت را ببندیم.

 به عده ای  گفتم الآن افراد سیل زده به کمک نیاز دارند،گفتند: پس وظیفه ی دولت چیست ؟
گفتم الآن ما در معرض امتحان قرار گرفته ایم، شما به دولت چه کار دارید؟ وظیفه ی دولت برای خود است و ثروت هر کس در دست خود اوست.
 شما وظیفه ی خود را انجام دهید.
 ما باید در چهارچوب اسلام قرار بگیریم و به دستورات آن عمل کنیم اگر گفت کمک کنید کمک می کنیم. در هر زمان هر اتفاقی افتاد بایددر صحنه حاضر باشیم  باید هر کار که می دانیم ( ما انسان هستیم مسلمان هستیم شیعه هستیم خون شیعه ها همه یکی است )تفاوتی ندارد  وقتی هدف مشترک است، باید کمک کنیم ،حالا زن و مرد باید همت داشته باشند و از آنچه در دست داریم دریغ نکنیم .

مادرشهید ادامه داد:خانم یزدان پناه تنها کسی است که من بارها گفته ام: دل اگر هست دل زینب کبری باشد،آفرین باد بر این همت مردانه که چه کرد
 دو تا از فرزندانش را سوزاندند و به او دادند این خانم مالک چند زمین در خمینی شهر بود که همه ی آنها را ایثار کرد.گفتم همه را فروختی مستاجر شدی ؟گفت من ایثار نکردم،اینجا بهر حرام و آنجا بهر حلال است. مادر شهید کسی است که واقعا باید ایده و نظر فرزند شهیدش را ادامه دهد شرمنده شهیدش نباشد تا فردای قیامت او شفاعت ما را بکند.
اگر قرار باشد به همه حرف هاگوش دهیم و به راهی که خلاف قرآن است برویم در نظر شهیدمان محو می شویم ما باید هستی مان را در راه آنچه خدا گفته ایثار کنیم ،مال دنیا برای دنیاست، نامش بر آن است.

با همان مهربانی شرح می دهد:
وقتی عملیات بود اول منزل آقای ردانی پور جلسه می گذاشتند ؛بعد  در خانه ی ما بود.جایی که شما الآن نشسته اید جای پای شهید خرازی و دیگر شهداست ٬اینجا قرار می گذاشتند و برای عملیات ها برنامه ریزی می کردند .📝
این همبستگی که ایشان(خانم گوهریان)فرمودند ٬این خواهرانی که حالا حضور دارند زمان جنگ سنگر به سنگر به به دنبال رزمنده ها می رفتند.
در آن زمان ما دستمان خیلی خالی بود زمان شاه غارتگری بود ؛در حقیقت شاه کسی بود که فقط خودش تاج و تختش و آمریکا را می خواست و هیچ دیگری در وجودش نبود .
در حال حاضر (الآن) عاقبت به خیری خیلی بیشتر از زمان شاه است٬ امّا بعضی ها مثل قوم بنی اسرائیل ناشکری می کنند که خدا را شکر در این جلسه نیستند.
آن زمان زمانی بود که همه ی دشمنان کفر علیه ما بسیج شده بودند ٬یعنی مهمترین مهمات⚔️🛡 در اختیار صدام بود که دشمن ما بود٬ اما دست ما خالی بود؛ حتی زمانی بود که وقتی ما به سنگر های خط شیر محمدیه رفته بودیم٬ در آن  سنگر ها ژسه و کلت بود من می گفتم :شما با این سلاح های تک تیر می جنگید؟!
می گفتند: ما تک تیر هم نداریم؛
بنی صدر همه را به روی بچه های ما بسته بود ٬اما بچه ها با دست خالی فاو را هم گرفتند.

آنها مهمات زیادی داشتند امّا ما دست خالی فاو را هم گرفتیم٬چون حرف رهبر برای بچه ها حجت بود و هر چه ایشان می گفت عملی می کردند . و مگر نیرویی قوی تر از نیروی ایمان هست؟ 
من خودم دیدم علی ما هم نوار پر می کرد📼 هم شب تا صبح مینشست و آن را می نوشت.📝می گفتم:مگر نوار پر نکردی٬دیگر چرا می نویسی ؟! می گفت: اگر این پلاستیک ها پاره شود من دیگر چیزی در دست ندارم.
هر کلمه حرف رهبر برای ما حجت است و پیروزی ما به خاطر عمل به همه سخنان رهبر است٬ هیچ کس مخالفت نمی کرد ؛ولی حالا هم ما در همان زمان قرار داریم و دشمن شمشیر را از رو برای ما بسته است.🗡

 با صدای برادرم رشته افکارم پاره می شود ناگاه در دلم دعا می کنم او هم چون اسطوره داستان هایی که برایش می گویم فدایی صاحبمان شود  به یاد مادر شهید می افتم که با اقتدار از شیر پسرش می گفت سعی می کنم ادامه سخن مادر شهید را به یاد بیاورم :
این ایثاری که بچه ها انجام دادند آنها چه کردند ؟از جان خویش گذشتند و رفتند.زن و فرزند را رها کردند و رفتند .
ما سنگر به سنگر رفتیم و نزدیکی آنها به خدا را دیدیم دوستش تعریف می کرد وقتی پسرم حاج علی به مکه رفته بود نیمه های شب به خانه ی خدا رفت ما هم به دنبالش رفتیم دیدیم او سه تا از انگشتانش را بسته بودما ازپشت سر دیدیم چیزی کف دست اوست و طنابی به گردنش انداخته؛ وقتی ما را دید 👀 طناب را به پشت بام خانه خدا انداخت گفتیم چرا این کار را کردی گفت من در این عملیات با آتش از دنیا میروم...

از شما خواهش می کنم هیچ اسمی از من در اصفهان نماند چون من به خاطر حرف رهبرم رفتم حالا هم که هیچ اسمی از این شهید نمی بینید به خاطر خواست خودشان است 
من بار ها به مادران شهدا گفته ام که شما نباید غمگین باشید آن مادری باید ناراحت باشد که فرزندش به راه خلاف رفته است 
برترین و بشاش ترین چهره را مادر شهید باید داشته باشد بیشترین همت و کمک را مادر شهید باید انجام دهد البته مردم هم خوب هستند و آنها نیز برای ما نیز الگو هستند فرقی ندارد اما زمان زمانی نیست که ما فکر کنیم که باید این حرکت را انجام دهیم یا نه زمانی است که باتید با تبلیغ باشد که باید بگوییم وقت دیگری هم هست که خدا گفته دست راست و چپت هم نباید متوجه شود

۱ ۰ ۰ دیدگاه

منزل شهید حاج علی قوچانی۵

 
♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️
خاطره مادرشهیدقوچانی
♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️♣️
به قلم
زینب سادات جزائری:
به حرف های رهبر عمل می کرد او می گفت هر کلمه حرف رهبر برای ما حجت است 
با هر رزمنده ای که مصاحبه می کردیم می گفتیم چرا با دست ✋و پای درون گچ به این گرمای جنوب 🌅می ایید پایتان عفونت می کند می گفتند این طور صفا دارد ما به درجه ای از یقین رسیده ایم که ادامه دهنده راه سید الشهدا باشیم 
یک نمونه از آنها شهید حقیقت است وقتی جسم او را در قبر قرار می دهند و برایش زیارت عاشورامی خوانند لبخندی دندان نما 😁می زند 
مادر ایشان می گوید چهل روز اشک ریختم😥 به کلاس هایم نرفتم و حتی غذایی 🍽هم نپختم تا راز لبخند پسرم را متوجه شوم تا وقتی که در خواب پسرشان به ایشان می گوید مادر این کار ها چیست 🤔
می پرسند علت خنده  🙂ات چه بود تا دلیلش را متوجه نشوم هیچ کاری نخواهم کرد 
او می گوید وقتی مرا در قبر قرار دادند بهترین چیزهای دنیا و آخرت را در اختیارم گذاشتند و گفتند علیرضا اینها متعلق به توست من خنده ام گرفت و گفتم تمام تلاش و کوشش من برای نزدیکی به خدا بوده و این چیز ها هیچ ارزشی برای من ندارد....
آنان که رفتن اینگونه بودند و فقط دل در گرو الله داشتند 
همینطور پسر من علی چهار ماه از عروسیش 👰🏼می گذشت و همسر بسیار زیبایی 👩🏻داشت من می گفتم علی تو چنین همسر زیبایی داری که بعد هم جهاز و زیور آلات با خودش می آورد آیا واقعا تاثیری روی تو نمی گذارد 
با خنده 🙂گفت من آن زیبایی را دوست دارم 🤗که این زیبایی های ظاهری که شما می بینید را آفرید 
 جواب مرا اینطور داد بعد از چهار ماه هم شهید شد و رفت😭 
واقعا بچه های ما هیچ زر و زیوری نمی خواستند 
زمان ما قرآنی نداشتیم مرجعی نداشتیم از چیزی خبر نداشتیم اما حالا در زمانی قرار گرفته ایم که برای ثانیه و ساعتش باید شکر خدا را به جا بیاوریم و کمر همت را ببندیم من گفتم الآن افراد سیل زده 🌁به کمک 🤝نیاز دارند گفتند پس وظیفه ی دولت چیست  🤔
گفتم الآن ما در معرض امتحان قرار گرفته ایم شما به دولت چه کار دارید وظیفه ی دولت برای خود است و ثروت 💰هر کس در دست خود اوست شما وظیفه ی خود را انجام دهید ما باید در چهارچوب اسلام قرار بگیریم و به دستورات آن عمل کنیم اگر گفت کمک کنید کمک می کنیم همانطور که استاد عزیزمان (خانم گوهریان ) گفتند در هر زمان هر اتفاقی افتاد در صحنه حاضر باشید باید باشیم باید هر کار که می دانیم ( ما انسان هستیم مسلمان هستیم شیعه هستیم خون شیعه ها همه یکی است )تفاوتی ندارد  وقتی هدف مشترک است باید کمک کنیم حالا زن و مرد باید همت داشته باشند و از آنچه در دست 🖐🏼داریم دریغ نکنیم 
خانم یزدان پناه تنها کسی است که من بارها گفته ام دل ❤️اگر هست دل زینب کبری باشد آفرین باد بر این همت مردانه که چه کرد
 دو تا از فرزندانش را سوزاندند 😑🔥و به او دادند این خانم مالک چند زمین 🏯در خمینی شهر بود که همه ی آنها را ایثار کرد گفتم مالک همه را فروختی مستاجر شدی🤔 ؟گفت من ایثار نکردم 😳اینجا بهر حرام و آنجا بهر حلال است مادر شهید کسی است که واقعا باید ایده و نظر فرزند شهیدش را ادامه دهد شرمنده شهیدش نباشد تا فردای قیامت او شفاعت ما را بکند🤩
اگر قرار باشد به همه حرف هاگوش دهیم و به راهی که خلاف قرآن است برویم در نظر شهیدمان محو می شویم😑 ما باید هستی مان را در راه آنچه خدا گفته ایثار کنیم 🥰مال دنیا برای دنیاست نامش بر آن است   
این ایثاری که بچه ها انجام دادند آنها چه کردند ؟از جان خویش گذشتند و رفتند.زن و فرزند 👨‍👩‍👧را رها کردند و رفتند .
ما سنگر به سنگر رفتیم و نزدیکی آنها به خدا را دیدیم 😇دوستش تعریف می کرد وقتی پسرم حاج علی به مکه🕋 رفته بود نیمه های شب به خانه ی خدا رفت ما هم به دنبالش رفتیم دیدیم او سه تا از انگشتانش را بسته بودما ازپشت سر دیدیم چیزی کف دست اوست🖐🏼 و طنابی به گردنش انداخته وقتی ما را دید 👀 طناب ر به پشیت بام خانه خدا انداخت گفتیم چرا این کار را کردی گفت من در این عملیات با آتش از دنیا میروم...🔥
از شما خواهش می کنم هیچ اسمی از من در اصفهان نماند چون من به خاطر حرف رهبرم رفتم 😊حالا هم که هیچ اسمی از این شهید نمی بینید به خاطر خواست خودشان است 
من بار ها به مادران شهدا گفته ام که شما نباید غمگین باشید آن مادری باید ناراحت باشد که فرزندش به راه خلاف رفته است 😰
برترین و بشاش ترین چهره را مادر شهید باید داشته باشد☺️ بیشترین همت و کمک را مادر شهید باید انجام دهد البته مردم هم خوب هستند و آنها نیز برای ما نیز الگو هستند 😌فرقی ندارد اما زمان زمانی نیست که ما فکر کنیم که باید این حرکت را انجام دهیم یا نه زمانی است که باتید با تبلیغ باشد که باید بگوییم وقت دیگری هم هست که خدا گفته دست✋🤚 راست و چپت هم نباید متوجه شود
 
فتنه ۸۸ را که یادتان هست دشمن چه کرد٬ نه تنها اصفهان که همه ی شهرها ٬ پول در اختیار آنها گذاشتند و...
که ام الفساد هم انگلیس بود که این فتنه را به پا کرد
سه روز اصلاً نظام در دست آنها بود
 ولی با یک حرف آقای خامنه ای
 همه آتش ها خوابید خوب خدا را شکر مشاهده کردید که ما الان به جایی رسیدیم همه حرف های رهبر برای ما حجت است اما عده ای خائن وطن فروش و خوار طلب هستند و با تکیه به آمریکا انگلیس و شوروی خود را ضایع کردند می دانید انسان ها هنگام تولد دو راه دارند یکی راه ائمه اطهار که فرزندان ما نیز ادامه دادند و رفتند
 
وقتی عملیات بود اول منزل آقای ردانی پور جلسه می گذاشتند ؛بعد  در خانه ی ما بود.جایی که شما الآن نشسته اید جای پای شهید خرازی و دیگر شهداست👞 ٬اینجا قرار می گذاشتند و برای عملیات ها برنامه ریزی می کردند .📝
این همبستگی که ایشان(خانم گوهریان)فرمودند ٬این خواهرانی که حالا حضور دارند زمان جنگ سنگر به سنگر به به دنبال رزمنده ها می رفتند.
در آن زمان ما دستمان خیلی خالی بود زمان شاه غارتگری بود ؛در حقیقت شاه کسی بود که فقط خودش🕴 تاج 👑و تختش و آمریکا 🇬🇧را می خواست و هیچ دیگری در وجودش نبود .
در حال حاضر (الآن) عاقبت به خیری خیلی بیشتر از زمان شاه است٬ امّا بعضی ها مثل قوم بنی اسرائیل ناشکری می کنند که خدا را شکر در این جلسه نیستند.
آن زمان زمانی بود که همه ی دشمنان کفر علیه ما بسیج شده بودند ٬یعنی مهمترین مهمات⚔️🛡 در اختیار صدام بود که دشمن ما بود٬ اما دست ما خالی بود؛ حتی زمانی بود که وقتی ما به سنگر های خط شیر محمدیه رفته بودیم٬ در آن  سنگر ها ژسه و کلت بود من می گفتم :شما با این سلاح های تک تیر می جنگید؟!😳
می گفتند: ما تک تیر هم نداریم؛
بنی صدر همه را به روی بچه های ما بسته بود 😓٬اما بچه ها با دست خالی فاو را هم گرفتند. ☺️
آنها مهمات زیادی داشتند امّا ما دست خالی فاو را هم گرفتیم٬چون حرف رهبر برای بچه ها حجت بود و هر چه ایشان می گفت عملی می کردند .👏🏼
من خودم دیدم علی ما هم نوار پر می کرد📼 هم شب تا صبح مینشست و آن را می نوشت.📝می گفتم:مگر نوار پر نکردی٬دیگر چرا می نویسی ؟! می گفت: اگر این پلاستیک ها پاره شود من دیگر چیزی در دست ندارم.
هر کلمه حرف رهبر برای ما حجت است و پیروزی ما به خاطر عمل به همه سخنان رهبر است٬🤩 هیچ کس مخالفت نمی کرد ؛ولی حالا هم ما در همان زمان قرار داریم و دشمن شمشیر را از رو برای ما بسته است.🗡
۰ ۰ ۰ دیدگاه

منزل شهید حاج علی قوچانی۴

بسم الله االرحمن الرحیم                                                                    مادران شهدا بخشندگان نور عشقند در هستی                                                                 در منزلشان که نشسته بودیم گفتند : هر زمان که عملیات بود اول منزل اقای ردانی پور جلسه می گذاشتند وبعد منزل ما،  این جایی که الان شما نشسته اید جای پای شهید خرازی  ودیگر شهداست .                                                                  به حقیقت هنوز عطر شهدا ، در منزل این شهید عزیز به استشمام می رسید .                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                             ایه ایه های نور را از کلام مادر بزرگوار شهید علی قوچانی در قلبمان به یادگار می نشانیم:                                                                     زمان ما،زمانی بود که دستمان بسیار خالی بود ، نه قرانی به این صورتی که امروزه هست داشتیم،نه مرجعی،.... نه از چیزی خبر داشتیم،        در زمان شاه غارتگری  بود ،او کسی بود که فقط خودش ، تاج وتختش و امریکا را می خواست ، گویی چیز دیگری در عالم وجود نبودولی در زمان حال خدا را شکر نعمت وعاقبت به خیری خیلی بیشتر از زمان شاه هست ، بگذریم از کسانی که مانند قوم بنی اسرائیل ناسپاس هستند ولی امروزه می بایست ثانیه به ثانیه اش خدا را شکر کنیم وکمر همت را برای کار و تلاش ببندیم.                                                                          یادم هست در زمانی گفتم:کسانی که سیل زده شده اند نیاز به کمک ما دارند ، بعضی ها گفتند : پس دولت چه کاره است؟گفتم الان زمانی است که ما در معرض امتحان قرار گرفته ایم ،شما چه کار به کار دولت دارید؟دولت هر کاری بکند برای خودش کرده است وما هم همین طور ،مال هر کسی دست خودش به امانت سپرده شده است.    ما باید در چهار چوب اسلام قرار بگیریم و در هر زمان، متناسب با نیاز ان زمان کاری را انجام بدهیم که درست است. همیشه در صحنه حضور موثر داشته باشیم ،چرا که مسلمانیم و هدفمان یکی است.                                                      برای مثال:خانم یزدان پناه،تنها کسی است که من بارها در موردشان گفته ام :                                                                                                                          ( دل اگر هست دل زینب کبری باشد)                        افرین بر این زن  ،افرین بر این همت مردانه ،  که چه کارها  که نکرد؟ 
دوتا از فرزندانش را در حالی که سوزانده بودند به او تحویل دادند!                                       وهم چنین این خانم  مالک چند زمین در خمینی شهر بود،همه را بخشید، وایثار کرد ،گفتم: مالک همه را دادی و مستا جر شدی، گفت: من ایثاری نکردم اگر این ها رو فروختم ، برای این است که به قول معروف :این جا بهر حرامه انجا بهر حلاله.                                                         من بارها به مادر شهدا گفته ام:                                    که بهترین وشادترین چهره را باید مادر شهدا داشته باشند،نباید غصه بخورند،ان مادری باید غصه بخورد که فرزندش به راه خلاف رفته است. ما الگو هستیم البته که مردم خودشان خوب هستند و ان ها هم برای ما الگو هستند ،اما باید این امر را در نظر بگیریم و در شرایط مختلف متناسب با نیاز زمان و برحسب وظیفه عمل کنیم،روزی با تبلیغ واشکارا و روزی هم پنهانی...‌  و این را بدانیم که دیگر زمان تامل و تردید نیست که ایا این کار را انجام بدهیم یا نه؟                                              مادر شهیدبه حقیقت کسی است که  راه ، ایده و نظر فرزند شهیدش را ادامه بدهد که ان شا... الله  روز قیامت شفاعتش را بکند، وشرمنده شهیدش نشود،اگر قرار باشد ما به حرف دیگران گوش بدهیم و راهی که حذف قران است را برویم ،که ما دیگر در نظر شهیدمان محو می شویم.                            ما باید هستیمان را  بگذاریم در راه خدا و ان چه که او گفته است .                                          ایثاری که همه ما می کنیم از مال دنیاست ،از اسمش مشخص است ؛ مال دنیا، مال دنیاست.   اما ایثار واقعی ایثاری است که فرزندان ما کرده اند ،جانشان را در راه خدا دادند و رفتند.                                      ازعشق به همسر ،فرزند ،....همه گذشتند تا به خدا برسند .                                                                         ما هم سنگر به سنگر  با ان ها رفتیم ودیدیم که ان ها چقدر به خدا نزدیک بودند .
کلام رهبر برای شهدا حجت بود:                                  مادر می گفت: من خودم می دیدم که علی هر چه  رهبر می گفت عملی می کرد، علی با نوار صحبت های رهبر را ضبط می کرد وشب تا صبح هم می نوشت،می گفتم مادر مگر نوار پر نکردی پس چرا دیگر می نویسی؟! می گفت اگر این پلاستیک ها پاره شود من دیگر هیچ چیزی در دست ندارم .                                                               ان زمان ،زمانی بود که تمام دشمنان کفر علیه ما بسیج شده بودند مهم ترین تجهیزات در اختیار دشمنان ما وصدام بود وبچه های ما با دست خالی می جنگیدند ، چون  باور داشتند هر کلمه رهبر ، برایشان حجت پیروزی است و بدون هیچ مخالفتی به کلام رهبر عمل می کردند.                                                                           به یادم هست که زمانی به سنگر های خط شیر محمدیه رفته بودیم تو این سنگر ها تنها سلاح بچه ها ژسه وکلت بود ، می گفتم : شما با این تک تیر ها می جنگید؟می گفتند:گاهی ما همین سلاح ها را هم نداریم چون که بنی صدر همین ها را هم به روی ما بسته است ، اما انها  رفتند وفاو راهم پس گرفتند.                                                                                                                              بچه های ما دستشان خالی بود ولی چون قلبشان را به کلام رهبرشان گره زده بودند ،با همان دستان خالی کارهای بزرگی کردند.                                                                        در زمان حال هم همین طور است ،هر زمان که پیرو کلام رهبر حرکت کردیم دیدیم که دشمنان کفر، در برابرمان زانو زده اند . در فتنه سال ۸۸ ،ام الفساد انگلیس بود ، ونه تنها در اصفهان بلکه همه شهر ها اشوبی بود، سه روز شرایط کشور به گونه ای بود  که گویی نظام در دست ان ها بود اما با یک کلام رهبر  همه اتش ها و اشوب ها خوابیده شد.  درست است همیشه و هر زمان هستند افرادی که خوار طلبند، وطن فروشند و تکیه می کنند به امریکا وانگلیس ....                                                                    اما به یاد داشته باشیم که پیرو شهدا ؛                           هر کلام رهبر،حجت پیروزی ماست.
 
ودر پایان،                                                                                                                               خاطره ای از شهید قوچانی از طرف یکی از دوستانش:                                                                                                      وقتی حاج علی رفته بود مکه، یکی از دوستانش دیده بود که، علی نصف شب قصد بیرون رفتن  دارد .گفت ماهم به دنبال او رفتیم ،  و از پشت سر دیدیم که او به خانه خدا رفت و همین طور در مقابل کعبه ایستاد ، یک طناب به دور گردنش انداخته  بود وسه تا از انگشتانش را بسته و چیزی در کف دستش قرار داشت...او تا ما را دید طناب را به طرف پشت بام  کعبه پرتاب کرد،  از او دلیل کارش را پرسیدیم؟ گفت :من در این عملیات با اتش از دنیا خواهم رفت !                                                                            علی از دوستانش خواهش کرده بود تا هیچ اسمی  از او در اصفهان باقی نماند، چرا که  به گفته خودش، به خاطر خدا و اطاعت از کلام رهبرش  رفته است.                                                                    اکنون هم ،همان طور شد که خودش خواسته بود و هیچ اسمی از این شهید بزرگوار نیست .                                                                                     جالب است که امروزه نور چنین شهدایی بیشتر ، فضای قلبمان را فروزان تر  می کند                                      شهید عزیز ، یاد وراهت برای همیشه در جانمان ، جاودانه بماند.
 
شهدا تنها یک هدف داشتند:                                                                            وقتی انسان ها به دنیا می ایند  دو راه برای انتخاب دارند : یکی راه ائمه اطهار علیهم السلام ؛که بچه های ما  این راه را انتخاب کردند وادامه دادند  و رفتند...  و دیگر غیر این راه .                                                                                   در ان دوران با رزمنده ها که مصاحبه می کردیم  و می پرسیدیم که هدف شما چیست که با دست وپای گچ گرفته ، تو این گرمای جنوب می ایید؟ پاهاتون کرم می افتد،می گفتند:این جوری صفایی دارد!ما به درجه ای از یقین رسیدیم که می دانیم این راه ،ادامه راه امام حسین ( علیه السلام ) است. هیچ کدام از رزمنده ها در بند مال دنیا ومادیات نبودند،تنها هدفی که می توانستیم در گفتار و اعمال ان ها  ببینیم ودرک کنیم ،نزدیک شدن به خدا بود .                                                            خاطره ای از پسرم علی:                                                                             علی پسر من چهار ماه بود که عروسی کرده بود و زن بسیار زیبایی داشت. روزی به او گفتم : علی واقعا زن به این زیبایی،جهیزیه اش، زیور الاتش،... هیچ کدام روی تو تاثیری نمی گذارند؟    خندید و گفت:  من ان زیبایی را می بینم ،که این زیبایی را افریده ،که شما اورا می بینید!  پسرم این طور جواب مرا داد و خوش به سعادتش ، بعد از چهار ماه هم شهید شد. بچه های ما از این دنیا هیچ چیزی نمی خواستند ،نه زر و زیوری، ... هیچی ...فقط خدا هدفشان بود.                                                                              خاطره ای از مادر شهید علیرضا حقیقت:                      زمانی که می خواستند این شهید را داخل قبر بگذارند در حالی که برایشان زیارت عاشورا می خواندند ، این شهید طوری خندیده بود که دندان هایش پیدا شده بود. مادرشان می گفتند: بعد از ان روز، چهل روز گریه می کردم ، دستم به هیچ کاری نمی رفت ،سر کلاس هایم نمی رفتم ، حتی غذا برای همسرم نمی پختم . تا بالخره پسرم به خوابم امد و گفت: مادر این کارها  را برای چه می کنی؟ گفتم: من هیچ کاری نمی کنم تا بفهمم علت ان خنده چه بود؟گفت زمانی که مرا در قبر گذاشتند :در مقابل من بهترین چیزی که در این دنیا وان دنیا هست قرار دادند و گفتند علیرضا این ها به تو تعلق دارد. من خنده ام گرفت ، گفتم:  من تمام تلاشم این بوده است که به خدا نزدیک  بشوم ، این چیز ها که برای من هیچ ارزشی ندارد!
 

نویسنده خانم مرضیه جمشیدی 👆👆👆

۰ ۰ ۰ دیدگاه

منزل شهید حاج علی قوچانی۳

 
خیلی وقت بود در صف بانک بودم .گرمای هوا و خستگی و فشارها ی زندگی حسابی کلافه ام کرده بود .شلوغی بانک خستگی و درماندگی را درچهره ی همه ی مشتریان نمایان کرده بود .آرام آرام افراد که منتظر ایستاده بودند با هم مشغول صحبت شدند .بیشتر صدای غر غر مردم بود که به گوش می رسید .کمی آن طرفتر کنار دیوار یک خانم ایستاده بود و زیر لب ذکر می گفت .هم سن مادربزرگم بود .در چهره ی او اگر چه خستگی دیده می شد ولی نشاط و نور خاصی به چشم می آمد .آرام آرام به او نزدیکتر شدم .دیدم که به بچه ها شکلات می دید و به روی آنها لبخند می زد .خانمی کنار ایشان ایستاده بود ؛ صدای غر غرش را بلند تر کرد و شروع به اعتراض کرد:《خسته شدم به خدا.برای یک وام ده میلیونی چند بار آدم را می برن و میارن؟چند تا ضامن میخوان؟ اصلا این دولت برای قشر متوسط مردم چی کار کرد ؟ به چی دلمون را خوش کنیم .》 همه حتی کارمندان بانک به حرفهای او گوش می دادند. نگاهم را به آن خانم نورانی برگرداندم تا ببینم چه واکنشی نشان می دهد.با صبوری به خانم جوان نگاه کرد تا حرفهایش تمام شود بعد خیلی آرام و با طمانینه گفت:《همه ی ما انسانیم و مسلمان و شیعه .درسته؟》 خانم جوان تازه متوجه صحبتهای حاج خانم شد و سرش را به علامت تایید  تکان داد .آیا به نظرتان درسته که همه ی وظایف را به عهده ی دولت بگذاریم و خودمان هیچ تلاشی نکنیم ؟
حرفش که به اینجا رسید یکی از مشتریان که تازه وارد صف شده بود او را صدا زد و گفت:《حاج خانم قوچانی سلام 》با شنیدن فامیل ایشان یک لحظه جا خوردم. بعد همان مشتری بلند گفت:《ایشون مادر شهید سردار حاج علی قوچانی هستند.بدون اینکه خودشان را معرفی کنند مثل بقیه ی مردم در صف ایستاده اند  》 حاج خانم یک لحظه سرش را پایین انداخت .ظاهرا دوست نداشت شناخته شود. بعد ادامه داد:《 الان زمانی است که همه باید با همت والا در حد توانشان فعالیت کنند و گره از مشکلات مردم باز کنند.من یک مادر شهید می شناسم که دو شهید تقدیم انقلاب کرده و بازهم دست از ایثار برنداشته است .نه تنها هیچ چشمداشتی ندارد بلکه همه ی املاک و اموالش را در راه خدا بخشیده و خودش مستاجر شده است .البته دولت باید بیش از اینها اسباب آسایش مردم را فراهم کند و مشکلات معیشتی را حل کند ولی این دلیل نمی شود که ما خودمان هیچ تلاشی نکنیم .یک خانم دیگر از آن طرف صف گفت:《 حاج خانم همه ی مادر ان شهدا مثل شما نیستند بعضی هاشون افسرده اند و بعضی دیگر تغییر رویه داده اند و عقاید شون عوض شده است.》حاج خانم قوچانی گفت:《 این اصلا درست نیست .مادر شهید باید ادامه دهنده ی راه و پاسدار فکر فرزند شهیدش باشد تا شرمنده ی شهیدش نباشد و فردای قیامت مشمول شفاعتش باشد .شهدا از مهمترین سرمایه شان یعنی جانشان در راه خدا گذشتند .من بارها به مادران شهدا گفته ام:شما نباید غصه بخورید. آن مادری باید غصه بخورد که فرزندش به راه خلاف رفته است ...》
حرفش که به اینجا رسید رسیده بودیم سر صف از بس حرفهای حاج خانم شیوا و به جا بود گذر زمان را نفهمیدیم و خستگی از تنمان دور شد .
👆👆👆👆👆👆👆
نویسنده خانم متین مظاهری
۰ ۰ ۰ دیدگاه

منزل شهید حاج علی قوچانی۲

 
خاطرات شهیدحاج علی قوچانی اززبان مادرش:
ما انسانیم و مسلمان و شیعه .هدف ما شیعیان یکی است و از خون یکدیگریم. اینکه برخی افراد همه ی وظایف را برعهده ی دولت میگذارند و خودشان هیچ تلاشی نمی کنند اصلا درست نیست .اکنون زمانی است که همه باید با  همت والا در حد توانشان فعالیت کنند و امور خیر را پیش ببرند .
یک الگوی منحصر به فرد در این زمینه خانم یزدان پناه هستند که بنده بارها ایثار و اراده ی ایشان را ستوده ام.به قول شاعر: دل اگر هست دل زینب کبری باشد 
آفرین باد بر این همت مرادنه که کرد 
صبر بی نظیر ایشان در مصیبت شهادت دو فرزندشان و ایثار مثال زدنی او در فروش املاک و ایثار آنها در راه خدا برای همه ی ما درس آموز است .حتی بعد از این بخشش خود ایشان مستاجر شدند .
مادر شهید باید ادامه دهنده ی راه وپاسدار فکر فرزند شهیدش باشد تا شرمنده ی شهیدش نباشد و فردای قیامت مشمول شفاعتش باشد .
ما مادران شهدا باید بصیر و آگاه باشیم. اگر هر حرفی را بدون تحقیق قبول کنیم و خدای نکرده بر خلاف قرآن عمل کنیم در واقع به راه شهید پشت کرده ایم و در نظر مقدسش جایگاهی نخواهیم داشت .
شهدا از مهمترین داراییشان در راه خدا گذشتند و جان خود را تقدیم جانان کردند .وقتی مردم دنیا ایثار میکنند از   مال دنیا می گذرند. این کجا و ایثار شهدا کجا؟آنها زن و بچه را گذاشتند و رفتند .ما سنگر به سنگر رفتیم و دیدیم چقدر آنها به خدا نزدیک شده اند .
یکی از دوستان پسرم حاج علی خاطره ی زیبایی از سفر حجشان نقل می کرد .می گفت: نیمه ی شب   حاج علی راهی  مسجد الحرام شد .ماهم همراهش رفتیم.رو به خانه ی خدا ایستاده بود وما پشت سرش ایستاده بودیم .احساس کردم چیزی کف دستش است و طنابی روی گردنش انداخته بود .وقتی متوجه ما شد طناب را به سمت پشت بام کعبه پرتاب کرد .با حالت خاصی این کار را کرد .پرسیدیم: چرا این کار را کردی؟گفت:من در این عملیات با آتش از دنیا می روم .از شما خواهش می کنم هیچ اسمی از من در اصفهان باقی نماند چون من بخاطر خدا و حرف رهبرم رفتم.الان هم می بینید که هیچ اسمی از این شهید نیست چون خودش این طور خواسته است .
من بارها به مادران شهدا گفته ام :《 شما نباید غصه بخورید .آن مادری باید غصه بخورد که فرزندش به راه خلاف رفته است...》
بهترین و شادترین چهره را مادر شهید باید داشته باشد و والاترین همت و بیشترین کمک را مادران شهدا باید از خود نشان دهند .البته  بسیاری از مردم عزیزمان خوب هستند و حتی برای ما الگو هستند .به هر حال زمان زمان کار و تلاش است و نباید تردید کنیم .گاهی کارهای خیرمان را دیگران متوجه بشوند تا تبلیغ خوبی ها باشد و گاهی باید در خفا باشد چون خدا گفته دست چپ و راستت هم کار های خیرت را نفهمند .
 
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
نویسنده :خانم متین مظاهری
۰ ۰ ۰ دیدگاه

منزل شهید حاج علی قوچانی۱

 
♥️خاطره ای ازشهید حاج علی قوچانی به روایت مادرش:
نیمه شب بود .خیلی خسته بودم .بعد از پیاده روی و زیارت طولانی  به یک استراحت درست و حسابی  نیاز داشتیم.  ولی نمی دانم چرا خوابم نمی برد. کمی از این دنده به آن دنده شدم .قبل از اینکه به اتاق برسم فکر میکردم به محض اینکه سرم را روی بالش بگذارم خوابم می برد ولی علیرغم خستگی زیاد نتوانستم بخوابم. بلند شدم تا به حمام بروم شاید این طوری حالم بهتر شود.دیدم حاج علی خیلی آرام در حال پوشیدن لباسهایش است .گفتم : رفیق! ما که تازه از حرم آمده ایم .کجا می خواهی بری؟یک طناب دستش بود .گفت: میخواهم برم مسجد الحرام .زود برمی گردم .گفتم: برادرم .حاجی جان .الان خسته ای .یه کم بخواب .برای سحر میرویم تا بعد از اذان صبح می مانیم .ولی قبول نکرد .محسن که با سر و صدای ما بیدار شده بود .گفت: منم میام .گفتم: باشه اگر قراره حاج علی بره خوب ماهم همراهش میریم. تا وضو بگیریم و حرکت کنیم حاج علی کلی ذکر گفته بود و چهره ی دوست داشتنیش از همیشه نورانی تر بود .حاج علی جلو راه می رفت و ماهم پشت سرش .وقتی رسید به ورودی مسجد الحرام با حالت خاصی رو به کعبه دست به سینه گذاشت و ادای احترام کرد .دلم لرزید .با محسن سایه به سایه ی حاج علی رفتیم .سه تا از انگشتاش را با طناب بسته بود .معنی این کارش را نمی فهمیدم .بقیه ی طناب را دور گردنش انداخته بود .تا آن موقع توی حال خودش بود انگار اصلا نفهمیده بود که ما دنبالش آمده ایم .رو کرد به خانه ی خدا زیر لب حرف هایی را نجوا کرد .بعد یک مرتبه متوجه ما شد .وقتی ما را دید طناب را انداخت روی پشت بام خانه ی خدا .پرسیدم: چرا این کار را کردی ؟ گفت: من توی این عملیات با آتش از دنیا می روم .از شما خواهش می کنم هیچ اسمی از من در اصفهان باقی نماند .من به خاطر خدا رفتم به خاطر حرف رهبرم رفتم.
من و محسن هر دو منقلب به هم نگاه کردیم .نمی دانستیم چی بگوئیم. انگار حاج علی خودش شهادتش را به چشم دیده بود .فقط دلم می خواست با تمام وجود بهش التماس دعا بگویم و از او که انگار در بغل خدا بود طلب شفاعت کنم .
👆👆👆👆👆👆👆
♦️نویسنده:خانم متین مظاهری،۳۶ساله♦️
۰ ۱ ۰ دیدگاه

منزل شهید شریف زاده۵

🌷بسم رب الشهدا🌷
📜 #چهل_خانه_ی_آسمانی 
 
#شهید_محسن_شریف_زاده 
 
قسمت آخر
 
پدربه محسن میگفت:من راضی نیستم تو به #جبهه بروی؛من پیرهستم محسن میگفت،خدای شما بزرگ است ورفت.
برادرش دراداره ی مسکن بود.وقتی به سرپل ذهاب رفته بودبه محسن گفته بود بیابرگردیم.محسن قبول نکرده بود.به برادرش گفته بود تو زن وبچه داری.من کسی راندارم فقط نگران پدرومادرهستم.برادرسراغ مربی محسن رفته بود وخواهش کرده بود که بامحسن حرف بزنید بامن برگردد.وجواب مربی شنیدنی بود.
مربی گفته بود،ماازپس این بچه برنمی آییم.مرتب نماز میخواندودعا میکندکه خدا شهادت رانصیبش کند.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
برادرمحسن که به اصفهان می آید مادرسراغ محسن راازاومیگیردوجواب میشنود که هرچه اصرارکردم نیامد.
مادرگفت؛۲۲دی ماه بودسال۶۵
خواب محسن رادیدم.
آمدپیش من وگفت:مادرمراسیرنگاه کن.
گفتم:قربانت بروم مگر کجا میخواهی بروی؟؟
گفت:فقط مرانگاه کن چشمهایم رانگاه کن.من همین جاهستم...
صبح ازخواب بیدارشدم نگران محسن بودم.خوابم رابرای پدرش تعریف کردم.پدرش میگفت نگران نباش ازبس نگران اوهستی این خواب رادیدی.
بعدها فهمیدم آن شبی که این خواب رادیدم،محسن رازنده ازآب بیرون کشیده بودند وزنده به گورکرده به شهادتش رساندند...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نویسنده:خانم فاتحی
#شهید_محسن_شریف_زاده
۰ ۰ ۲ دیدگاه

منزل شهید شریف زاده۴

 
🌷بسم رب الشهدا🌷
📜 #چهل_خانه_ی_آسمانی
 
#شهید_محسن_شریف_زاده
قسمت چهارم
مادر آهی کشید،آرام وصبورادامه داد:این قصه ی #شهید من بود.شهدا رفتندبرای ما تاما خودرابیابیم اما نیستیم.من درجواب کسانی که میگویند میخواستندنروندجنگ.میگویم اگرآنها نرفته بودندوضع روزگار ما ازاین بدتر بود که بهترنبود.وقتی به دختران بدحجاب میگویم حجاب خودرا رعایت کنید میگویند؛برید خودتان راجمع کنید.ماهم سکوت میکنیم‌.ازمادر #شهید پرسیدند
ازما چه انتظاری دارید مادر؟؟خیلی سریع پاسخ دادند: #حجاب؛ #ایمان و #آخرت.
ماچیزی ازشما نمیخواهیم.فرزندان من به راه خدا رفتند.خودم همیشه میگویم خدایا آخروعاقبت مارابخیرکن من چیزدیگری ازاین دنیا نمیخواهم.
مادرازخاطرات #محسن برایمان گفت.
میگفت برایم خیلی سخت است از خاطراتش بگویم.اما از کودکی اش به یاد دارم.۸ساله که بودشبها دیر وقت به خانه می آمدهرچه از اومیپرسیدم کجا میروی میگفت:من همین جاها هستم.تادیروقت درمسجدمیمانداین رابعدها باپرس وجوفهمیدم که به مسجدامام حسین علیه السلام میرفت.یک روز ازمدرسه برگشت وگفت:مادراسمم رانوشتم برای  #جبهه.گفتم:تورابه #جبهه چه!!تو خودت را نمیتوانی جمع کنی آن زمان ۱۶سال داشت.ما خیلی مخالفت کردیم اما میگفت:به من بگویید برومیروم.بگویید نروهم میروم.
نویسنده:خانم فاتحی
ادامه دارد...
 
#شهید_محسن_شریف_زاده
۰ ۰ ۱ دیدگاه

منزل شهید شریف زاده ۳

 
🌷بسم رب الشهدا🌷
 
📜 #چهل_خانه_ی_آسمانی
 
#شهید_محسن_شریف_زاده 
قسمت سوم
 
مادرادامه داد: #بدانیم #بفهمیم و  #بشناسیم #حق #شهدا را.
گاهی میشنویم که میگویند:چون خانواده ی شهید هستید گونی گونی چیز برای شما می اید.اماخداشاهداست که به حق خون شهداکسی حق ندارد یک دانه نخود به خانه ی ما بیاوردپسردومم مجروح وپسر سومم شیمیایی شدومحسن #شهید.     فرزندمجروحم ۶ماه بستری شد ودرخانه ازاونگهداری میکردیم. موقع تحویل گرفتن پیکر #محسن که ۱۲۰۰نفردرباغ رضوان بودند،آقایی سراغ من آمدوگفت:خانم این امانتی شمابگیرید.گفتم این چیه؟گفت یک #هدیه گفتم من هدیه نمیخوام.گفت:بازکن همان که میخواهی دراین است.وقتی بازکردم، #یک استخوان سربه اندازه ی یک پرتقال،چندتا #استخوان دنده #یک لنگه جوراب و #یک پلاک داخل پارچه بود""
🌷🌷🌷🌷
گفتم آقا!!من شاخ شمشادم رفته،جوانم رفته،این جوان من است!!!
گفت:همین هم خوب است تا ازچشم به راهی دربیایی...
بچه هایم گفتند:سروصدانکن جیغ نزن دادنزن سرت رابالا بگیر.دستم رابلندکردم وگفتم:"خدایا!قبول کن.راضی ام به رضای تو
این #هدیه رابرای علی اکبر من داده ام.
بعدازآن پرسیدند:ناراحت نیستی؟؟گفتم نه!ناراحتی ندارد،کاری که شده شده است. #محسن ۱۶ ساله بود که رفت ۱۶سال هم مفقودالاثربود.#محسن غواص بودونیروهای بعثی آنها رازنده ازآب اسیرکردندوبعدازاینکه لباسهای غواصیشان رادرآوردندزنده زنده آنها رادرگورانداختند.
نویسنده:خانم فاتحی
ادامه دارد...
#شهید_محسن_شریف_زاده
۰ ۰ ۱ دیدگاه

منزل شهید شریف زاده۲

 
🌷بسم رب الشهدا🌷
📜 #چهل_خانه_ی_آسمانی
 
#شهید_محسن_شریف_زاده 
قسمت دوم
 
پنج شنبه ۱۲اردیبهشت ۹۸ ساعت ۱۰ صبح
🌿
سخنان آقا درباره ی روز معلم درجمع فرهنگیان که درتاریخ ۱۱اردیبهشت ایراد کرده بودندزینت بخش مجلس شد.صحبتهای آقا درگوشم هست که فرمودند: #شهید
عزیزما مرحوم آقای مطهری رضوان الله تعالی علیه به معنی واقعی کلمه یک معلم دلسوز بود.خوب فکر میکرد،خوب بیان میکردوخوب دنبال میکرد.صرف اینکه حرفی بزنیم وتکلیفی ادا کنیم نبود.ما میدیدیم از نزدیک چگونه دلسوزانه رسوخ اندیشه های عمیق اسلامی خودرادنبال میکرددرذهن جوانهای ان دوره باتمام محدودیتهایی که وجودداشت ودراین راه #شهید
شد این مهم است.این شهادت امضای قطعی حق متعال پای کارنامه ی این شهیدعزیزبود.
صحبتهای امام که تمام شد صلواتی ختم کردیم ونوبت رسید به صحبتهای #مادرشهید خانم بهبودی هدیه ی ناقابل وشاخه گلی را تقدیم #مادرشهید کردند وایشان از همه ی خانمها تشکر کردند.
مادرگفت:خیلی خوش امدید قدم رنجه کردید خدا به حق زهرا واین روزعزیز اجردنیا وآخرت را به همه ی شما بدهد.برای تمام شهدا صلوات بفرستید.
نویسنده:خانم فاتحی
ادامه دارد...
 
#شهید_محسن_شریف_زاده
۰ ۰ ۰ دیدگاه


دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی